طلب شفاعت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بعد از وفات ایشان
4- محمد بن حبیب می گوید : ثم لما فرغ على من غسله وأدرجه فی أکفانه کشف الأزار عن وجهه ثم قال بأبی أنت وأمی طبت حیا وطبت میتا ... بأبی أنت وأمی اذکرنا عند ربک ... .
التمهید - ابن عبد البر - ج 2 ، ص 162 ، شرح نهج البلاغة - ابن ابی الحدید - ج 13 ، ص 42 ، باب ذکر طرف من سیرة النبی علیه السلام عند موته .
محمد بن حبیب می گوید: زمانیکه علی (علیه السلام ) غسل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) را به اتمام رساند و کفن بر قامت ایشان پوشاند کفن را از صورت ایشان کنار زذ و عرضه داشت : پدر و مادرم فدایت پاک و پاکیزه زندگی نمودی و پاک و پاکیزه به پیشگاه خداوند شتافتی ... پدر و مادرم فدایت ما را در پیشگاه
شبهه وهابیها در باره شفاعت
اما آنچه که از بین تمامی فرقههای اسلامی ، تنها وهابیها آن را قبول ندارند و به شدت با آن به مخالفت برخواسته و قائل به آن را کافر و مشرک میدانند ، طلب شفاعت در دنیا است ؛ یعنی اینکه فردی در همین دنیا از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ( چه در حال حیات ایشان و چه بعد از شهادت ایشان )درخواست کند روز قیامت در درگاه ربوبی نزد پروردگار عالم او را شفاعت کند و برایش ازخداوند تبارک و تعالی طلب بخشش کند ، اینچنین درخواستی نزد ابن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب و پیروانشان شرک و کفر محسوب می شود زیرا وقتی فردی بین خود و خدایش واسطه قرار می دهد ( و خودش مستقیما از خداوند طلب نمی کند ) و از کسی غیر از خدا طلب شفاعت می کند در حقیقت این فرد را معبود خود قرار داده و او را شریک خداوند خوانده است . اما اگر کسی اینگونه دعا کند : پروردگارا پیامبرت را در روز قیامت شفیع من گردان ( و بواسطه او گناهان مرا ببخش ) از نظر وهابیها بلا مانع است .
محمد بن عبدالوهاب می گوید : من جعل
شفاعت و توسل
شفاعت
تعریف شفاعت نزد اهل لغت
خلیل بن احمد فراهیدی ( متوفی 150 ) در کتاب العین می گوید :
الشافع : الطالب لغیره ، وتقول استشفعت بفلان فتشفع لی إلیه فشفعه فی . والإسم : الشفاعة . واسم الطالب : الشفیع .
کتاب العین ج 1 ص 260 .
شافع یعنی کسی که از غیر خودش طلب شفاعت می کند و می گوید
در وصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) به حضرت علی (علیه السلام) آمده است : سه چیز باعث پوشاندن گناهان است: آشکارا سلام کردن، طعام دادن، خواندن نماز شب در حالی که مردم خوابند.
«سلام کردن» یکی از سنت های اسلامی است که بسیار مورد تأکید قرار گرفته است. لازم است یک مسلمان این سنت حسنه اسلامی و دینی را زنده نگه دارد. اما سلام کردن هم مثل هر کار دیگری آداب و اصول خودش را دارد! این کار که سبب می شود میان برادران و خواهران دینی الفت و دوستی شکل بگیرد روش و آدابی دارد که بزرگان دینی آن را به روشنی طرح نموده اند تا هم از مزایای دنیوی و هم اجر اخروی آن برخوردار شویم و چیزی را از دست ندهیم ولو به قدر یک سر سوزن!
خداوند متعال اسامی و نام هایی دارد که هر یک از آنها حاکی از یک صفت و حقیقتی در ذات حق تعالی است. «سلام» هم یکی از این اسامی و صفات است که به معنای سلامتی و سلم و دوستی است. خداوند متعال در سوره مبارکه حشر خود را به این نام خوانده است؛ آنجا که می فرماید: «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ » ؛ اوست خداوند یگانه ای که جز او معبودی نیست، مالک و حاکم است و از هر عیبی منزّه می باشد، به کسی ستم نمی کند. (حشر/23)
خداوند متعال به بندگان خود اجازه داده است که در هنگام ملاقات با یکدیگر نام او را به هم هدیه دهند که با این کار همه ی خوبی ها و خیرات را نصیب هم می گردانند. از این رو سلام کردن بسیار مورد توصیه است به طوری که بر آغاز گر سلام و کسی که در احیاء این سنّت الهی پیشی بگیرد، برکات و نصیب برتر و بهتری وجود دارد. امام صادق (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل فرمودند که حضرت فرمودند: شایسته ترین مردم نزد خدا و رسولش کسی است که سلام را آغاز کند. همچنین امام صادق (علیه السلام) فرمودند: آغاز کننده ی به سلام به خدا و رسولش نزدیکتر است.
در این سنت حسنه نه تنها آغاز کننده بودن یک توصیه ی خوب است بلکه بلند سلام کردن هم یکی دیگر از ادبهای این رسم نیکوست. امام محمدباقر (علیه السلام) فرمودند: خدای عزّو جل بلند سلام کردن را دوست دارد. همچنین امام صادق (علیه السلام) از پدران بزرگوارشان نقل فرمودند که در وصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) به حضرت علی (علیه السلام) آمده است: سه چیز باعث پوشاندن گناهان است: آشکارا سلام کردن، طعام دادن، خواندن نماز شب در حالی که مردم خوابند.
امام صادق (علیه السلام) در حدیث شریف دیگری فرمودند: هر کس چهار چیز برای من تعهد کند من چهار خانه در بهشت برای او تضمین می کنم (که یکی از آنها) آشکارا سلام کردن در همه جاست.
اهمیت احیاء این سنت نیکو و این پدیده ی اجتماعی تا بدانجاست که خودداری از سلام کردن از نشان های بخل شمرده شده است. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: خدای عز و جل فرمود: بخیل کسی است که از سلام کردن بخل ورزد.
این موضوع تا جایی اهمیت دارد که سلام کردن بر همه حتی بر کودکان توصیه شده است. امام رضا (علیه السلام) از پدران بزرگوارش نقل کرده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: پنج چیز را تا آخر عمر رها نخواهم کرد. (که یکی از آنها) سلام کردن بر کودکان است تا بعد از من سنّت (رسم) باشد.
پس نباید بخل ورزید حتی در مقابل کودکان و این از آموزه های گرانقدر اسلامی است.
همچنین نباید در سلام کردن میان افراد تفاوت قائل بود. امام رضا (علیه السلام) فرمودند: هر کس فقیر مسلمانی را ملاقات کند و به گونه ای بر او سلام نماید که با سلام بر ثروتمند فرق داشته باشد در روز قیامت خداوند را در حالی ملاقات می کند که خداوند بر او خشمگین است.
امام صادق (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل فرمودند که کسی که قبل از سلام سخن آغاز کند به او پاسخ ندهید! و نیز فرمودند: قبل از سخن گفتن سلام کنید اگر کسی قبل از سلام گفتن سخن گوید به او پاسخ ندهید. پس اصلاً زشت و دور از آداب مسلمانی نیست که بخواهیم همیشه اول کلام و گفتگوی مان را با سلام کردن آغاز کنیم و نه مثل برخی دیگر از فرهنگها بدون هیچ مقدمه و مدخلی! یادمان نرود که حتی تأکید شده است به کسی که بدون رعایت این فرهنگ شروع به سخن می کند نباید پاسخ بدهیم و باید خودمان را ملزم نماییم با سلام گفتگو و محاوراتمان را شروع نماییم تا جایی که در سلام از هم پیشی بگیریم نه آن که سلام کردن برایمان سخت باشد. بگذارید مثالی بزنیم:
فرض کنید می خواهید در خیابان آدرسی و یا ساعت را بپرسید. مسلمانانه اش! این است که اول بگویید سلام و بعد باقی سؤالات! اما متأسفانه در برخی موارد و یا شاید باید گفت در بسیاری از موارد شاید هم به نحو غیرمحسوس با فرهنگ سازی بیگانه! بدون "سلام" می پرسیم آقا شما این آدرس را بلدید؟! و یا ساعت چنده؟ و خیلی می خواهیم مؤدب باشیم اولش می گوییم: ببخشید! ساعت چنده؟! تا حالا شما برای ساعت پرسیدن اول سلام کرده باشید؟! مثلاً سلام خوبید؟! ساعت چنده؟! نمی دانم شاید باید فرهنگ سازی کرد. به نظر شما ببخشید اول سؤالاتمان ترجمه "excuse me" اونور آبی ها نیست؟!!
و البته و صد البته همه می دانیم که جواب سلام هم واجب است و این جواب شامل همه نوع آغاز سخن و سلامی هست. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: جواب دادن به نامه مانند پاسخ سلام واجب است و آغاز کننده ی به سلام نزد خدا و رسولش شایسته تر است. همچنین آن حضرت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل فرمودند که سلام کردن مستحب و پاسخ آن واجب است. و شاید بشود مثال این روزگار ما را ایمیل و تلفن و چت و غیره هم دانست (البته با رعایت موازین شرعی!!)
سلام کردن یکی از آداب اسلامی است که شاید به علت وفور و تکرار آن برایمان امری عادی و پیش پا افتاده شده باشد اما باید توجه نمود که این سنت حسنه اسلامی در صورتی که با همه آداب و شرایطش اجرا و عمل شود ثمرات مادی و معنوی بسیاری را برای فرد و جامعه بدنبال دارد که شایسته نیست نسبت به آن بی توجهی گردد.
ن.رادفر
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منابع :
1- آداب معاشرت از دیدگاه معصومین (علیه السلام)- شیخ حر عاملی- ترجمه محمدعلی فارابی
2- وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه- شیخ حر عاملی
3- گفتار فلسفی- (جوان)
4- تفسیر المیزان- علامه ی طباطبایی
5- اصول کافی- شیخ کلینی
6- بحارالانوار- علامه مجلسی
شوخی کردن ،از آن دسته اعمالی است که در روایات ما گاهی به آن سفارش شده و گاه از آن نهی شده است ،اما باید دید این نگرش دوگانه به این عمل به چه خاطر است؟
گر چه مزاح و شوخی در جای خود بسی پسندیده است؛ اما اگر با شرایط و آدابش توأم نباشد، پیامدهای نامطلوبی در پی خواهد داشت. گوشهای از این آداب را باز خوانی میکنیم:
1. منطقی و بحق باشد: شوخی به معنای بیادبی، حرفهای لغو و بیهوده، سخن بیجا و نیش دار نیست. آن خوشمزگی که باعث آبرو ریزی افراد یا فاش شدن اسرار دیگران شود گناه است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید:
«انی لامزح ولا اقول الا حقا؛ 1 براستی من مزاح میکنم، ولی جز حق بر زبان نمیآورم.»
«گروهی در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودند. مردی از اصحاب برخاست تا بیرون رود، ولی فراموش کرد کفشهای خود را بردارد، یکی از اصحاب کفشهای او را مخفی کرد. مرد بازگشت و گفت: کفشهای من کجاست؟ گفتند: ما کفشهای تو را ندیدیم. حضرت متوجه آنان شد و فرمود: چرا مؤمنی را میترسانید؟ عرض کردند: شوخی میکنیم. حضرت دو یا سه بار سخن خود را تکرار فرمود: فکیف بروعة المؤمن؛ زجر دادن مؤمن چه زشت است؟» 2
یکی از یاران امیرالمؤمنین علی علیه السلام از ایشان پرسید: شخصی با گروهی نشسته است. بین آنان سخنانی گفته میشود و آنان با هم مزاح و شوخی میکنند و میخندند آیا اشکالی دارد؟
حضرت فرمود:
«لاباس مالم یکن، فظننت انه عنی الفحش، ثم قال: ان رسول الله صلی الله علیه و آله کان یاتیه الاعرابی فیهدی الیه الهدیة، ثم یقول مکانه: اعطنا ثمن هدیتنا، فیضحک رسول الله صلی الله علیه و آله وکان اذا اغتم یقول: ما فعل الاعرابی لیته اتانا؛ 3
باکی نیست تا آنجا که نباشد - و گمانم که مقصودش فحش بود - [یعنی در صورتی که به فحش و هرزه گویی نکشد و فحش در آن نباشد] . سپس فرمود: شیوه رسول خدا صلی الله علیه و آله این گونه بود که عرب بیابانی نزدش میآمد و هدیهای برایش میآورد و همانجا میگفت: بهای هدیه ما را بده، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله میخندید و هر زمان که اندوهگین میشد میفرمود: آن عرب بیابانی چه شد؟ کاش نزد ما میآمد.»
بنابراین، بسیاری از شوخیهای رایج که با توهین و تمسخر فردی همراه است و یا شوخیهایی به نام قوم و مردم یک شهر همچون عرب، ترک، فارس و... نارواست.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید:
«ان الرجل لیتکلم بالکلمة فی المجلس، لیضحکهم بها، فیهوی فی جهنم ما بین السماء والارض؛ ویل للذی یحدث فیکذب لیضحک القوم، ویل له، ویل له، ویل له؛ 4
کسی در جلسهای کلمهای میگوید تا اهل مجلس را بخنداند، در نتیجه به اندازه فاصله آسمان تا زمین در قعر جهنم سقوط میکند. وای بر کسی که هنگام سخن، دروغ میبافد تا مردم را بخنداند!!
وای بر او! وای بر او! وای بر او!»
2. شرایط زمان و مکان و روحیات شخصی: باید شرایط روحی، سنی و موقعیت زمانی طرف گفتگو رعایت شود. گاهی شخص مقابل، از نظر روحی آمادگی شوخی ندارد؛ مانند شوخی با شخص بیمار یا در حال خواب و مطالعه. در این موارد نباید با او شوخی کرد. اگر این نکته رعایت نشود، شوخی نقش صحیح خود را از دست خواهد داد و به جای نشاط، جنگ و نزاع ایجاد خواهد شد. بسیاری از کینهها و برخوردها ابتدا از یک شوخی بی جا سرچشمه گرفته و به تدریج به نقطه خطرناکی رسیده است.
3. رعایت اعتدال:
اندازه شوخی را باید رعایت کرد. همچون نمک غذا که اگر زیاد باشد، از شوری نمیتوان آن طعام را خورد و اگر کم باشد غذا بی مزه میشود و تنها در صورتی که نمک آن اندازه باشد غذایی مطبوع و خوشمزه میشود.
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: «الکامل من غلب جده هزله؛ 5 انسان کامل، کسی است که جدی هایش بر شوخیهایش غالب باشد.»
اندازه نگهدار که اندازه نکوست هم لایق دشمن است و هم لایق دوست
4. تناسب سنی، جنسی و رعایت جهات شرعی: مثلا بانامحرم نباید شوخی کرد. ابوبصیر میگوید:
«در کوفه به یکی از بانوان، درس قرآن میآموختم. روزی با او شوخی کردم. پس از آن خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم، آن حضرت فرمود: این چه سخنی بود که به آن زن گفتی؟ من از شدت شرم صورتم را با دستم پوشاندم. امام علیه السلام فرمود: لاتعودن الیها؛ 6 مبادا هرگز نزد آن زن برگردی!»
گوشهای از زیانهای شوخی زیاد:
1. از بین رفتن حرمت، شخصیت و اعتبار انسان: انسان در جامعه، نیازمند شان و اعتبار اجتماعی است. شوخی زیاد این اعتبار و ارزش را از بین میبرد. حضرت امیر علیه السلام فرمودند:
«کثرة المزاح تذهب بماء الوجه و کثرة الضحک تمحو الایمان؛ 7 کثرت مزاح آبرو را میریزد و خنده زیاد، ایمان را نابود میسازد.» نیز فرمودند:
«من کثر مزاحه استحمق؛ 8 هر که مزاحش زیاد باشد نادان و احمق به شمار میرود.»
در عصر امام سجاد علیه السلام مرد یاوه گویی بود که مردم رابا حرکات خنده آور خود میخنداند و مردم او را «دلقک» میخواندند. روزی از کنار امام علیه السلام رد شد و گفت: «این مرد، مرا خسته کرده است. هر کاری میکنم نمیخندد.» و برای اینکه بتواند امام علیه السلام را بخنداند، عبای آن حضرت را از دوشش برداشت و فرار کرد. حضرت به او اعتنایی نکرد. دیگران او را دنبال کردند و عبا را از او گرفتند و به حضور امام علیه السلام آوردند. امام علیه السلام فرمود: «او چه کسی بود؟» گفتند: «مردی دلقک و یاوه سراست که مردم مدینه را با کارهای خود میخنداند.» فرمود: «به او بگویید: ان لله یوما یخسر فیه المبطلون؛ 9 قطعا خداوند متعال روزی دارد که در آن روز - قیامت - [یاوه سرایان و] بیهوده گرایان زیان میبینند.»
2. جرات مردم بر جسارت به انسان: یکی دیگر از آثار زشت مزاح زیاد که نتیجه امر قبلی است عبارت است از جری شدن مردم بر انسان. از اینرو حضرت صادق علیه السلام فرمودند: «لاتمازح فیجترا علیک؛ 10 مزاح مکن که بر تو جرات پیدا میکنند.»
3. عداوت و دشمنی: شوخی زیاد و بی مورد موجب کینه و دشمنی میشود. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
«المزاح یورث الضغائن 11 ؛ مزاح، کینهها را در پی دارد.»
نیز فرمود:
«دع المزاح، فانه لقاح الضغینة 12 ؛ مزاح را رها کن که بذر کینه است.»
نیز فرمودند:
«لکل شی ء بذر و بذر العدواة المزاح؛ 13 هر چیزی بذری دارد و بذر دشمنی مزاح است.»
پی نوشت ها :
1) بحارالانوار، ج 16، ص 298.
2) الترغیب و الترهیب، ج 3، ص 484.
3) اصول کافی، ج 2، ص 663.
4) امالی، شیخ طوسی، ص 536 - 537.
5) شرح غرر الحکم، ج 2، ص 162.
6) بحارالانوار، ج 46، ص 258.
7) بحارالانوار، ج 72، ص 259.
8) شرح غررالحکم، ج 5، ص 195.
9) بحارالانوار، ج 46، ص 68.
10) وسائل الشیعه، ج 12، ص 118.
11) تحف العقول، ص 86.
12) شرح غررالحکم، ج 4، ص 18.
13) همان، ج 5، ص 24.
فرآوری : محمدی
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
امام صادق علیه السلام می فرمایند: «خداوند فرشتهای دارد که اسراف در وضو را به منزله دشمنی باخدا ثبت میکند.»
اسراف در دنیای امروز شکلهای گوناگونی پیدا کرده است. اسراف در تلویزیون نگاه کردن، پیامک زدن و استفاده از اینترنت. اسراف صرفاً اسراف در غذا خوردن نیست و امروز بشر با موارد دیگر مصرف شده و به گناه میافتد و علاوه بر آن عمر با ارزش خود را از دست میدهد. اساتید لغت اسراف را اینگونه تعریف می کنند:
«فساد خارج شدن یک شیء است از حالت اعتدال، چه کم، چه زیاد و ضد صلاح است.» (معجم مفردات الفاظ القرآن الکریم، راغب اصفهانی: ص293)
همانگونه که گفته شد اسراف صورتهای مختلفی دارد و اسراف صرفاً در سوء استفاده از مال نیست.
اسراف کردن در اسلام بسیار مورد مذمت قرار گرفته است؛ اسراف استقلال جامعه اقتصادی را به خطر میاندازد و جامعه را به غیر وابسته میکند. اسلام با تأکید فراوان به مسلمان سفارش میکند که «با قناعت زندگی کردن بهتر از کوشیدن در اسراف است.» (غررالحکم و دررالکلم آمدی، ج 1: ص377)
اسلام از ابتدا اصل را بر میانهروی و حد وسط قرار داده است. امام کاظم علیه السلام در حدیثی میفرمایند: «هر کس در زندگی میانهروی و قناعت پیشه کند. نعمتهای خداوند برای او باقی میماند؛ آن که تبذیر و اسراف کند، پروردگار را از دست میدهد.» (تحف العقول، ابن شعبه حرانی: ص301)
انسانهایی که دچار اسرافکاری میشوند، مورد غضب خداوند قرار میگیرند و بسیاری از فرصتهای خود را از دست میدهند و به دلیل زیادهخواهی هر روز ثروت بیشتری میخواهند و مجبور میشوند که دست به کارها و اعمال بزهکارنه و مجرمانه بزنند.
امام صادق علیه السلام میفرمایند: «اسراف از اعمالی است که خداوند بر آن غضب میکنند.» (وسایل الشیعه، حر عاملی: ج15، ص257)
انسانهای میانهرو در زندگی خود کمتر دچار فقر میشوند و اسلام مردم را به استفاده صحیح و درست از نعمتهای خداوند سفارش کرده است. فقر در اسلام چنان مورد مذمت است که همسایه دیوار به دیوار کفر تلقی شده است و یا به تعبیر دیگر انسان گرسنه دین و ایمان ندارد.
حضرت علی علیه السلام میفرمایند: «فقر مرگ بزرگ است.» (نهجالبلاغه، صبحی الصالح، حکمت 163: ص5)
و یا در حدیثی دیگر می فرمایند: «فقر انسان را به کفر میکشاند.» (بحارالانوار، ج69: ص30)
اسراف انواع مختلفی دارد که از جمله آن میتوان به اسراف در اموال مردم، اسراف در اموال عمومی و مخارج خانوادگی اشاره کرد.
اموال عمومی از آن تمام مردم است و باید به درستی از آن استفاده کرد و با آن اختیار و آزادی که در استفاده از اموال خود وجود دارد، نمیتوان از اموال دیگران بهره برد. انسان باید از سرمایههای ملی کشور خود به خوبی بهره ببرد و از آن حفاظت کند، چرا که این اموال از بیتالمال تأمین شده و از آن همه مردم است؛ برای مثال از آب و برق و دیگر منابع طبیعی باید بسیار با احتیاط و درست استفاده شود.
امام صادق علیه السلام میفرمایند: «کمترین درجه اسراف دور ریختن آب اضافی است.» (بحارالانوار، ج72: ص303)
برای مثال اتوبوس، سلطلهای زباله و نیمکتهایی که در پارکها وجود دارد همگی از اموال عمومی هستند و تخریب آن مسئولیت دارد حتی هدر دادن ذرهای آب یا روشن بودن چراغ اضافه در اسلام مورد نکوهش است.
امام صادق علیه السلام می فرمایند: «خداوند فرشتهای دارد که اسراف در وضو را به منزله دشمنی با خدا ثبت میکند.» (وسایل الشیعه ج1ص340)
درخت منبع تولید انرژی و برای ادامه حیات انسان و جانوران لازم است، علاوه بر آن صنایع چوب و تولید اکسیژن به وسیله جنگل تولید میشود.
امام علی علیه السلام میفرمایند: «پرهیز از قطع درختان سرسبز بر عمر انسان اضافه میکند.» (بحارالانوار ج76ص319)
و یا امام صادق علیه السلام میفرمایند: «قطع بی رویه درختان میوه دار عذاب سخت الهی را در بر دارد.» (وسایل شیعه ج13ص198)
اسراف در منابع انرژی نیز بسیار مذموم است، چرا که این منابع دیگر قابل بازگشت نیست. البته کشور ما در منابع انرژی به خصوص نفت و گاز بسیار غنی است، اما این به آن معنا نیست که کشور ما نفت و گاز خود را به راحتی هدر دهد.
امام سجاد علیه السلام میفرمایند: «خداوندا، بر محمد و آل محمد درود بفرست و راههای صحیح مصرف و اندازه گیری در معیشت را به من تعلیم فرما و به لطف خود مرا از ارتکاب به تبذیر بر کنار دار.» (صحیفه سجادیه، دعای 30)
در ادارات دولتی و خصوصی اسراف در نوشت افراز و برگه و... بسیار اتفاق میافتد که این نیز با دستورات اسلام مغایراست، به همین دلیل تمام ادارهها و کارخانهها و به طور کلی تمام سازمانها باید هزینههای اداری خود را کاهش دهند و بر کارایی خود بیفزایند.
حضرت علی علیه السلام در نامهای مینویسند: «...قلم....خود را نازک کنید و سطرها را نزدیک به هم گیرید و زیادی کلمات را حذف کنید و مقاصد و منظورها را در نظر داشته باشید و بر حذر دارم شما را از پرحرفی و زیادهنویسی زیرا اموال مسلمانان یعنی بیتالمال، نمیتواند اینگونه خسارات را تحمل کند.» (خصال شیخ صدوق: ص219)
همه انسانها در زندگی خود نیازهای مالی دارند، اما باید آن را به گونهای صحیح مدیریت کنند تا بتوانند زندگی خود را به خوبی اداره کنند. نیازهای بشری مانند خوراک، پوشاک و مسکن است که هر کدام جداگانه مورد بررسی قرار میگیرد.
پیامبر فرموده است: «کمخوری سرآمد هر درمان و اسراف در خوردن ریشه هر دردی است.» (انوار نعمانیه، سید نعمت الله موسوی، ج4: ص163)
و یا امام باقر علیه السلام میفرمایند: «هیچ چیز بیش از شکم پر مورد خشم خدای بزرگ نیست.» (اصول من الکافی، محمد یعقوب کینی، جلد 7: ص269)
اسراف در خوردن علاوه بر ضررهای مادی، ضررهای جسمی زیادی به بدن وارد میکند. پیامبر اسلام میفرمایند: «چهار چیز مال را ضایع میکند: خوردن از روی سیری، روشن کردن چراغ در مهتاب، زراعت در زمین سخت و غیر قابل کشت و نیکی به کسی که اهلیت ندارد.»
آنچه متأسفانه امروز بسیار به چشم میخورد اسرافکاری در مراسم عروسی و جشنهاست که هم هزینه زیادی به هدر می رود و هم اسراف است.
یکی از خادمان امام رضا علیه السلام میگوید: «روزی غلامان میوه خوردند و نیمخورده آن را دور ریختند؛ امام رضا به کار آنان اعتراض کرد و فرمود: سبحان الله اگر شما از آن بینیازید، دیگران به آن احتیاج دارند، اینها را به نیازمندان بدهید.» (وسایلالشیعه، ج16: ص497)
از این آیات و احادیث و روایات برمیآید اسلام و مذهب شیعه مخالف با هر گونه اسرافکاری و تحملگرایی است و انسان را مسافری میداند که در این دنیا مهمان است.
لباس:
لباس نیز از نیازهای اساسی انسان است و انسان باید به گونهای لباس بپوشد که باعث فخرفروشی و جلب توجه نشود. امام علی علیه السلام میفرمایند: «3 علامت برای انسان اسرافگر وجود دارد: 1-می خورد از آنچه برای او نیست. 2-میخرد آنچه برای او نیست. 3-میپوشد آنچه برای او نیست.
و یا امام صادق علیه السلام در حدیثی دیگر میفرمایند: «اسراف این است که لباسی که برای حفظ آبرو در بیرون از خانه میپوشی در خانه و وقت کار بپوشی.» (وسایلالشیعه، عاملی: ج3)
از این احادیث میتوان استفاده کرد که اسراف در هر کاری میسر است و انسان هر لحظه ممکن است در معرض اسرافکاری قرار گیرد و با لباسهای گران قیمت به دیگران فخرفروشی کند.
از امام باقر علیه السلام نقل شده است که پیامبر اسلام به مردی از قبیله بنی تمیم سفارش کرده و فرمودند: «از بریز و بپاش لباسها بپرهیز، زیرا این کار از خودپسندی و تفاخر است و خداوند فرد خودپسند را دوست نمیدارد.» (وسایل شیخ حر عاملی، ج5: ص44)
مسکن:
نیاز دیگر انسان نیاز به یک منزل است که در آن با خانواده خود براحتی و آسایش زندگی کند. در حقوق اسلام تأمین مسکن بر عهده مرد است.
پیامبر اکرم صلی الله میفرمایند: «ان من سعاده الرجل سعه منزل» : از سعادت مسلمان مسکن بزرگ است.
البته در صورتی که این مسکن از مال حلال باشد و بر اثر تضییع حقوق دیگران به دست نیامده باشد. البته وسعت منزل به این معنا نیست که عدهای در خانههای چند هزار متری زندگی کنند و عده ی در خانه کمتر از 50 متر! ساختن خانه بیش از حد نیاز نیز در اسلام مورد مذمت است. از امام صادق علیه السلام رئیس مذهب جعفری، نقل شده است که: هر بنایی که بیش از کفاف و بسندگی باشد در روز قیامت وبال و عقوبتی برای صاحب آن خواهد شد.»(وسایلالشیعه، حرعاملی: ج3)
اسراف در وسایل ارتباطی
دنیای صنعت و ارتباط وسایلی مثل تلفن همراه، اینترنت و ... در اختیار بشر قرار داده است که بشر برای راحتی و آسایش آن را به کار ببرد و نه به خاطر مدل گوشی و یا یک دستگاه رایانه. تلفن زدن، پیامک زدن و ... برای رفع نیازهای بشری است و نه برای اسراف و فخرفروشی، پس انسان قرن 21 نیز باید مراقب اعمال خود باشد و از تمام نعمتهای الهی به درستی استفاده کند.
ن. زارعی
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
غذا: انسان برای ادامه حیات خود به غذا و میوه احتیاج دارد و این غذا باید پروتئین و کالری و دیگر نیازهای بدن انسان را تأمین کند. در قرآن آمده است: «بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید همانا خداوند اسرافکنندگان را دوست ندارد.»
اما اسراف به معنای رعایت کردن حدود و تجاوز نکردن از آن حد است.
قالَ الاِْمامُ السَّجّادُ (علیه السلام): 1- مقام رضا «الرِّضا بِمَکْرُوهِ الْقَضاءِ أَرْفَعُ دَرَجاتِ الْیَقینِ.»: خشنودى از پیشامدهاى ناخوشایند، بلندترین درجه یقین است. 2- کرامت نفس «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هانَتْ عَلَیْهِ الدُّنْیا.»: هر که کرامت و بزرگوارى نفس داشته باشد، دنیا را پَست انگارد. 3- دنیا مایه ارزش نیست «أَعْظَمُ النّاسِ خَطَرًا مَنْ لَمْ یَرَ الدُّنْیا خَطَرًا لِنَفْسِهِ.»: پرارزشترین مردم کسى است که دنیا را مایه ارزش خود نداند. 4- پرهیز از دروغ «إِتَّقُوا الْکِذْبَ الصَّغیرَ مِنْهُ وَ الْکَبیرَ فى کُلِّ جِدٍّ وَ هَزْل فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذا کَذَبَ فى الصَّغیرِ إِجْتَرَءَ عَلَى الْکَبیرِ.»: از دروغ کوچک و بزرگ در هر جدّى و شوخی بپرهیزید، زیرا چون کسى دروغ کوچک گفت بر دروغ بزرگ نیز جرأت پیدا مى کند. 5- خود نگه دارى «أَلْخَیْرُ کُلُّهُ صِیانَةُ الاِْنْسانِ نَفْسَهُ.»: تمام خیر آن است که انسان خود را نگه دارد. 6- همنشینان ناشایسته «إِیّاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْکَذّابِ، فَإِنَّهُ بِمَنْزِلَةِ السَّرابِ یُقَرِّبُ لَکَ البَعیدَ وَ یُبَعِّدُ لَکَ الْقَریبَ. وَ إِیّاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْفاسِقِ فَإِنَّهُ بایَعَکَ بِأُکْلَة أَوْ أَقَلَّ مِنْ ذلِکَ. وَ إِیّاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْبَخیلِ فَإِنَّهُ یَخْذُلُکَ فى مالِهِ أَحْوَجَ ما تَکُونُ إِلَیْهِ. وَ إِیّاکَ وَ مُصاحَبَةَ الاَْحْمَقِ، فَإِنَّهُ یُریدُ أَنْ یَنْفَعَکَ فَیَضُرُّکَ. وَ إِیّاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْقاطِعِ لِرَحِمِهِ، فَإِنّى وَجَدْتُهُ مَلْعُونًا فى کِتابِاللّهِ.»: 1ـ مبادا با دروغگو همنشین شوى که او چون سراب است، دور را به تو نزدیک کند و نزدیک را به تو دور نماید. 2ـ مبادا با فاسق و بدکار همنشین شوى که تو را به یک لقمه و یا کمتر بفروشد. 3ـ مبادا همنشین بخیل شوى که او در نهایتِ نیازت بدو، تو را واگذارد. 4ـ مبادا با احمق رفیق شوى که چون خواهد سودت رساند، زیانت میزند. 5 ـ مبادا با آنکه از خویشان خود مى برد، مصاحبت کنى که من او را در قرآن ملعون یافتم. 7- ترک سخن بى فایده و دورى از جدل «إِنَّ الْمَعْرِفَةَ وَ کَمالَ دینِ الْمُسْلِمِ تَرْکُهُ الْکَلامَ فیما لا یَعْنیهِ وَ قِلَّةُ مِرائِهِ وَ حِلْمُهُ وَ صَبْرُهُ وَ حُسْنُ خُلْقِهِ.»: معرفت و کمال دیانت مسلمان، ترکِ کلام بى فایده و کم جدل کردن، و حلم و صبر و خوشخویى اوست. 8- محاسبه نفس و توجّه به معاد «إِبْنَ آدَمَ! إِنّکَ لا تَزالُ بِخَیْر ما کانَ لَکَ واعِظٌ مِنْ نَفْسِکَ، وَ ما کانَتِ الُْمحاسَبَةُ مِنْ هَمِّکَ، وَ ما کانَ الْخَوْفُ لَکَ شِعارًا وَ الْحَذَرُ لَکَ دِثارًا. إِبْنَ آدَمَ! إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ مَبْعُوثُ وَ مَوْقُوفٌ بَیْنَ یَدَىِ اللّهِ جَلَّ وَ عَزَّ، فَأَعِدَّ لَهُ جَوابًا.»: اى فرزند آدم! به راستى که تو پیوسته رو به خیرى، تا خودت را پند دهى و حساب خودت را برسى و ترس از خدا را روپوش و پرهیز را زیرپوش خود سازى. اى فرزند آدم! تو خواهى مرد و برانگیخته خواهى شد و در حضور خداوند عزّ و جَلّ قرار خواهى گرفت، پس براى او جوابى را آماده کن. 9- نتایج دعا «أَلْمُؤْمِنُ مِنْ دُعائِهِ عَلى ثَلاث: إِمّا أَنْ یُدَّخَرَ لَهُ وَ إِمّا أَنْ یُعَجَّلَ لَهُ وَ إِمّا أَنْ یُدْفِعَ عَنْهُ بَلاءً یُریدُ أَنْ یُصیبَهُ.»: مؤمن از دعایش سه نتیجه مى گیرد: 1ـ یا برایش ذخیره گردد، 2ـ یا در دنیا برآورده شود، 3ـ یا بلایى را که خواست به او برسد، از او بگرداند. 10- مبغوضیت گداى بخیل «إِنَّ اللّهَ لَیُبْغِضُ الْبَخیلَ السّائِلَ الُْمحْلِفَ.»: به راستى که خداوند، گداى بخیلى را که سوگند مى خورد دشمن دارد. 11- اسباب نجات «ثَلاثٌ مُنْجِیاتٌ لِلْمُؤْمِنِ: کَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ وَ اغْتِیابِهِمْ. وَ اشْتِغالُهُ نَفْسَهُ بِما یَنْفَعُهُ لاِخِرَتِهِ وَ دُنْیاهُ وَ طُولُ الْبُکاءِ عَلى خَطیئَتِهِ.»: سه چیز سبب نجات مؤمن است: 1ـ بازداشتن زبان از غیبت مردم، 2ـ مشغول کردن خودش به آنچه که براى آخرت و دنیایش سود دهد، 3ـ و گریستن طولانى بر گناهش. 12- به سوى بهشت «مَنِ اشْتاقَ إِلى الْجَنَّةِ سارَعَ إِلَى الْخَیْراتِ وَ سَلا عَنِ الشَّهَواتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النّارِ بادَرَ بِالتَّوْبَةِ إِلَى اللّهِ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ راجَعَ عَنِ الَْمحارِمِ.» هر که مشتاق بهشت است به حسنات شتابد و از شهوات دورى گزیند، هر که از دوزخ ترسد براى توبه از گناهانش به درگاه خدا پیشى گیرد و از حرامها برگردد. 13- ثواب نگاه «نَظَرُ المُؤْمِنِ فى وَجْهِ أَخیهِ المُؤْمِنِ لِلْمَوَدَّةِ وَ الَْمحَبَّةِ لَهُ عِبادَةٌ.»: نگاه مهرآمیز مؤمن به چهره برادر مؤمنش و محبّت به او عبادت است. 14- پارسایى و دعا «ما مِنْ شَىْء أَحَبُّ إِلَى اللّهِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ مِنْ عِفَّةِ بَطْن وَ فَرْج وَ ما مِنْ شَىْء أَحَبُّ إِلَى اللّهِ مِنْ أَنْ یُسْأَلَ.»: چیزى نزد خدا، پس از معرفت او، محبوبتر از پارسایى شکم و شهوت نیست، و چیزى نزد خدا محبوبتر از درخواست کردن از او نیست. 15- پذیرش عذر دیگران «إِنْ شَتَمَکَ رَجُلٌ عَنْ یَمینِکَ ثُمَّ تَحَوَّلَ إِلى یَسارِکَ وَ اعْتَذَرَ إِلَیْکَ فَاقْبَلْ عُذْرَهُ.» اگر مردى از طرف راستت به تو دشنام داد و سپس به سوى چپت گردید و از تو عذرخواهى نمود، عذرش را بپذیر. 16- حقّ خدا بر بنده «فَأَمّا حَقُّ اللّهِ الاَْکْبَرِ فَإِنَّکَ تَعْبُدُهُ لا یُشْرِکُ بِهِ شَیْئًا فَإِذا فَعَلْتَ ذلِکَ بِإِخْلاص جَعَلَ لَکَ عَلى نَفْسِهِ أَنْ یَکْفِیَکَ أَمْرَ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ وَ یَحْفَظَ لَکَ ما تُحِبُّ مِنْها.» حقّ خداوند بزرگ این است که او را بپرستى و چیزى را شریکش ندانى و چون از روى اخلاص این کار را کردى، خدا بر عهده گرفته که کار دنیا و آخرت تو را کفایت کند و آنچه از او بخواهى برایت نگه دارد. 17- حقّ پدر بر فرزند «وَ أَمّا حَقُّ أَبیکَ فَتَعْلَمَ أَنَّهُ أَصْلُکَ وَ أَنَّکَ فَرْعُهُ وَ أَنَّکَ لَوْلاهُ لَمْ تَکُنْ، فَمَهْما رَأَیْتَ فى نَفْسِکَ مِمّا تُعْجِبُکَ فَاعْلَمْ أَنَّ أَباکَ أَصْلُ النِّعْمَةِ عَلَیْکَ فیهِ وَ احْمَدِ اللّهَ وَ اشْکُرْهُ عَلى قَدْرِ ذلِکَ.»: و امّا حقّ پدرت را باید بدانى که او اصل و ریشه توست و تو شاخه او هستى، و بدانى که اگر او نبود تو نبودى، پس هر زمانى در خود چیزى دیدى که خوشت آمد بدان که [از پدرت دارى]، زیرا اساس نعمت و خوشى تو، پدرت مى باشد، و خدا را سپاس بگزار و به همان اندازه شکر کن. 18- تقدّم طاعت خدا بر هر چیز «قَدِّمُوا أَمْرَ اللّهِ وَ طاعَتَهُ وَ طاعَةَ مَنْ أَوْجَبَ اللّهُ طاعَتَهُ بَیْنَ یَدَىِ الاُْمُورِ کُلِّها.» طاعت خدا و طاعت هر که را خدا واجب کرده بر همه چیز مقدّم بدارید. 19- حقّ مادر بر فرزند «فَحَقُّ أُمِّکَ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّها حَمَلَتْکَ حَیْثُ لایَحْمِلُ أَحَدٌ وَ أَطْعَمَتْکَ مِنْ ثَمَرَةِ قَلْبِها ما لا یُطْعِمُ أَحَدٌ أَحَدًا. وَ أَنَّها وَقَتْکَ بِسَمْعِها وَ بَصَرِها وَ یَدِها وَ رِجْلِها وَ شَعْرِها وَ بَشَرِها وَ جَمیعِ جَوارِحِها مُسْتَبْشِرَةً بِذلِکَ، فَرِحَةً، مُوبِلَةً مُحْتَمِلَةً لِما فیهِ مَکْرُوهُها وَ أَلَمُها وَ ثِقْلُها وَ غَمُّها حَتّى دَفَعَتْها عَنْکَ یَدُالْقُدْرَةِ وَ أَخْرَجَتْکَ إِلَى الاَْرْضِ فَرَضِیَتْ أنْ تَشْبَعَ وَ تَجُوعَ هِىَ وَ تَکْسُوَکَ وَ تَعْرى وَ تَرْوِیَکَ وَ تَظْمَأَ وَ تُظِلَّکَ وَ تَضْحى وَ تُنَعِّمَکَ بِبُؤْسِها وَ تُلَذِّذَکَ بِالنَّوْمِ بِأَرَقِها وَ کانَ بَطْنُها لَکَ وِعاءً وَ حِجْرُها لَکَ حِواءً وَ ثَدْیُها لَکَ سِقاءً، وَ نَفْسُها لَکَ وِقاءً، تُباشِرُ حَرَّ الدُّنْیا وَ بَرْدَها لَکَ وَ دُونَکَ، فَتَشْکُرْها عَلى قَدْرِ ذلِکَ وَ لا تَقْدِرُ عَلَیْهِ إِلاّ بِعَوْنِ اللّهِ وَ تَوْفیقِهِ.»: و امّا حقّ مادرت این است که بدانى او تو را در شکم خود حمل کرده که احدى کسى را آن گونه حمل نکند، و از میوه دلش به تو خورانیده که کسى از آن به دیگرى نخوراند، و اوست که تو را با گوش و چشم و دست و پا ومو و همه اعضایش نگه دارى کرده و بدین فداکارى شاداب و شادمان و مواظب بوده و هر ناگوارى و درد و سنگینى و غمى را تحمّل کرده تا [توانسته] دست قدرت [مکروهات] را از تو دفع نموده و تو را از آنها رهانده و به روى زمین کشانده و باز هم خوش بوده که تو سیر باشى و او گرسنه، و تو جامه پوشى و او برهنه باشد، تو را سیراب کند و خود تشنه بماند، تو را در سایه بدارد و خود زیر آفتاب باشد و با سختى کشیدن تو را به نعمت رساند، و با بیخوابى خود، تو را به خواب کند، شکمش ظرف وجود تو بوده و دامنش آسایشگاه تو و پستانش مشک آب تو و جانش فداى تو و به خاطر تو، و به حساب تو، گرم و سرد روزگار را چشیده است. به این اندازه قدرش را بدانى و این را نتوانى مگر به یارى و توفیق خدا. 20- ترغیب به علم «لَوْ یَعْلَمُ النّاسُ ما فى طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْکِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ.»: اگر مردم بدانند که در طلب علم چه فایده اى است، آن را میطلبند اگر چه با ریختن خون دل و فرو رفتن در گردابها باشد. 21- ارزش مجالس صالحان «مَجالِسُ الصّالِحینَ داعِیَةٌ إِلَى الصَّلاحِ وَ آدابُ الْعُلَماءِ زِیادَةٌ فِى الْعَقلِ.»: مجلس هاى شایستگان، دعوت کننده به سوى شایستگى است و آداب دانشمندان، فزونى در خرد است. 22- گناهانى که مانع اجابت دعایند «أَلذُّنُوبُ الَّتى تَرُدُّ الدُّعاءَ: سُوءُ النِّیَّةِ، وَ خُبْثُ السَّریرَةِ، وَ النِّفاقُ مَعَ الإِخْوانِ، وَ تَرْکُ التَّصْدیقِ بِالاِْجابَةِ، وَ تَأخیرُ الصَّلَواتِ المَفْرُوضَةِ حَتّى تَذْهَبَ أَوْقاتُها، وَ تَرْکُ التَّقَرُّبِ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ بِالْبِّرِ وَ الصَّدَقَةِ، وَ اسْتِعْمالُ الْبَذاءِ وَ الْفُحْشِ فِى الْقَوْلِ.»: گناهانى که دعا را ردّ مى کنند، عبارتند از: 1ـ نیّت بد، 2ـ ناپاکى باطن، 3ـ نفاق با برادران، 4ـ عدم اعتقاد به اجابت دعا، 5ـ تأخیر نمازهاى واجب از وقت خودش، 6ـ ترک تقرّب به خداوند عزّوجلّ به وسیله ترک احسان و صدقه، 7ـ ناسزاگویى و بدزبانى. 23- تارکان جاودانگى «عَجَبًا کُلَّ الْعَحَبِ لِمَنْ عَمِلَ لِدارِ الْفَناءِ وَ تَرَکَ دارَ الْبَقاءِ.»: شگفتا! از کسى که کار مى کند براى دنیاى فانى و ترک مى کند سراى جاودانى را! 24- نتیجه اتّهام «مَنْ رَمَى النّاسَ بِما فیهِمْ رَمَوْهُ بِما لَیْسَ فیهِ.»: هر که مردم را به چیزى که در آن هاست متّهم کند، او را به آنچه که در او نیست، متَّهم کنند. 25- دنیا وسیله است، نه هدف «ما تَعِبَ أَوْلِیاءُ اللّهِ فِى الدُّنْیا لِلدُّنْیا، بَلْ تَعِبُوا فِى الدُّنْیا لِلاْخِرَةِ.»: اولیاى خدا در دنیا براى دنیا رنج نمى کشند، بلکه در دنیا براى آخرت رنج مى کشند. 26- به خدا پناه میبرم! «أَلّلهُمَّ إِنّى أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجانِ الْحِرْصِ وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ... وَ سُوءِ الْوِلایَةِ لِمَنْ تَحْتَ أَیْدینا.»: خدایا! به تو پناه مى برم از طغیان حرص و تندى خشم و غلبه حسد... و سرپرستى بد براى زیر دستانمان. 27- پرهیز از گناهکاران، ظالمان و فاسقان إِیّاکُمْ وَ صُحْبَةَ الْعاصینَ، وَ مَعُونَةَ الظّالِمینَ وَ مُجاوَرَةَ الْفاسِقینَ، إِحْذَرُوا فِتْنَتَهُمْ، وَ تَباعَدُوا مِنْ ساحَتِهِمْ. از همنشینى با گنهکاران و یارى ستمگران و نزدیکى با فاسقان بپرهیزید. از فتنههایشان برحذر باشید و از درگاهشان دورى گزینید. 28- نتیجه مخالفت با اولیاء الله «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ خالَفَ أَوْلِیاءَ اللّهِ وَ دانَ بِغَیْرِ دینِ اللّهِ، وَ اسْتَبَدَّ بِأَمْرِهِ دُونَ أَمْرِ وَلِىِّ اللّهِ، فى نار تَلْتَهِبُ.»: بدانید هر که با اولیاى خدا مخالفت کند، و به غیر از دین خدا، دین دیگرى را پیروى نماید و به رأى خویش استبداد ورزد، نه به فرمان ولِىّ خدا، در آتشى فروزان درافتد. 29- توجّه به قدرت و قرب خدا «خَفِ اللّهَ تَعالى لِقُدْرَتِهِ عَلَیْکَ وَ اسْتَحْىِ مِنْهُ لِقُرْبِهِ مِنْکَ.»: از خداى متعال به خاطر قدرتش بر تو بترس، و به خاطر نزدیکىاش به تو، از او شرم و حیا داشته باش. 30- پرهیز از دشمنى و توجّه به دوستى «لا تُعادِیَنَّ أَحَدًا وَ إِنْ ظَنَنْتَ أَنَّهُ لا یَضُرُّکَ، وَ لا تَزْهَدَنَّ فى صِداقَةِ أَحَد وَ إِنْ ظَنَنْتَ أَنَّهُ لا یَنْفَعُکَ....»: حتماً با هیچ کس دشمنى نکن، هر چند گمان کنى که او به تو زیان نرساند، و حتماً دوستى هیچ کس را ترک نکن، هر چند گمان کنى که او سودى به تو نرساند.... 31- بهترین میوه شنوایى «لِکُلِّ شَىْء فاکِهَةٌ وَ فاکِهَةُ السَّمْعِ الْکَلامُ الْحَسَنُ.»: براى هر چیزى میوه اى است و میوه شنوایى، کلام نیکوست. 32- فایده سکوت «کَفُّ الاَْذى رَفْضُ الْبَذاءِ، وَ اسْتَعِنْ عَلَى الْکَلامِ بِالسُّکُوتِ، فَإِنَّ لِلْقَوْلِ حالاتٌ تَضُرُّ، فَاْحذَرِ الاَْحمَقَ.»: جلوگیرى از آزار، ترک کلام قبیح است، و در سخن گفتن از سکوت کمک بخواه، زیرا براى سخن، حالاتى است که زیان مى زند، بنابراین از سخن احمق برحذر باش. 33- راستگویى و وفا «خَیْرُ مَفاتیحِ الاُْمُورِ الصِّدْقُ، وَ خَیْرُ خَواتیمِها الْوَفاءُ.»: بهترین کلید گشایش کارها، راستگویى، و بهترین مُهرِ پایانى آن وفادارى است. 34- غیبت «إِیّاکَ وَ الْغیبَةَ فَإِنَّها إِدامُ کِلابِ النّارِ.»: از غیبت کردن بپرهیز، زیرا که خورش سگ هاى جهنّم است. 35- کریم و لئیم «ألْکَریمُ یَبْتَهِجُ بِفَضْلِهِ، وَ اللَّئیمُ یَفْتَخِرُ بِمِلْکِهِ.»: کریم و بخشنده به بخشش خویش خوشحال است و لئیم و پست به دارایىاش مفتخر است. 36- پاداش احسان «مَنْ کَسا مُؤْمِنًا کَساهُ اللّهُ مِنَ الثِّیابِ الْخُضْرِ.»: هر که مؤمنى را بپوشاند، خداوند به او از جامه هاى سبز بهشتى بپوشاند. 37- اخلاق مؤمن «مِنْ أَخلاقِ الْمُؤْمِنِ أَلاِْنْفاقُ عَلى قَدْرِ الاِْقْتارِ، وَ التَّوَسُّعُ عَلَى قَدْرِ التَّوَسُّعِ، وَ إِنْصافُ النّاسِ، وَ إِبْتِداؤُهُ إِیّاهُمْ بِالسَّلامِ عَلَیْهِمْ.»: از اخلاق مؤمن، انفاق به قدر تنگدستى، و توسعه در بخشش به قدر توسعه، و انصاف دادن به مردم، و پیشى گرفتن سلام بر مردم است. 38- درباره عافیت «إِنّى لاََکْرَهُ لِلرَّجُلِ أَنْ یُعافى فِى الدُّنْیا فَلا یُصیبُهُ شَىءٌ مِنَ الْمَصائِبِ.»: من براى کسى نمى پسندم که در دنیا عافیت داشته باشد و هیچ مصیبتى به او نرسد. 39- ثواب و عقاب زودرس «إنَّ أَسْرَعَ الْخَیْرِ ثَوابًا الْبِرُّ، وَ أَسْرَعُ الشَّرِّ عُقُوبَةً الْبَغْىُ.»: به راستى که ثواب نیکوکارى، زودتر از هر کار خیرى خواهد رسید، و عقوبت ستمگرى، زودتر از هر بدى دامنگیر آدمى شود. 40- دعا، سپر بلا «إِنَّ الدُّعاءَ لَیَرُدُّ الْبَلاءَ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرامًا. أَلدُّعاءُ یَدْفَعُ الْبَلاءَ النّازِلَ وَ ما لَمْ یَنْزِلْ.» به راستى که دعا، بلا را برگرداند، آن هم بلاى حتمى را. دعا بلایى را که نازل شده و آنچه را نازل نشده دفع کند. |
با تشکر از هیئت فاطمیون قم < type="text/java">>