مباهات حضرت علی به همسرش فاطمه علیها السلام
فاطمه رکن علی است
مددکار اطاعت الهی
تمسک علی علیه السلام به کلام زهرا علیها السلام
تنها تسلی بخش علی علیه السلام
غضب خداوند به غضب فاطمه علیها السلام
برگزیده پیامبر صلی الله علیه و آله
تکرار مصیبت فقدان پیامبر صلی الله علیه و آله
مقدم نمودن خواست فاطمه بر خواست خویش
پایان شکیبایی علی علیه السلام
پی نوشت ها :
1. بحارالانوار/ ج 41/ ص 151 و 224.
2. نهج البلاغه.
3. احتجاج/ ج 1/ ص 135.
4. همان/ ص 123.
5. ذخائرالعقبی فی مناقب ذوی القربی/ ص 56.
6. بحارالانوار/ ج 43/ ص 117.
7. زن در آئینه جمال و جلال/ ص 42.
8. فاطمه الزهرا بهجه قلب مصطفی/ ص 578.
9. کنزالعمال/ ج 12/ ص 111.
10. نهج البلاغه/ فیض الاسلام/ خطبه 193.
11. فاطمه الزهرا من المهد الی اللحد/ ص 610- 609.
12. همان.
13. اصول کافی/ ج 1/ ص 159.
خطبه فدک از جملهخطبههایمشهوریاستکهعامهو خاصهبا سندهایمعتبر از صدیقه کبریـ صلواتالله علیها ـ روایتکردهاند.خطبه فدک، رمز قیامیتاریخیاستکهاز حدود حجاز گذشتهو پایهریز حکومتجهانیمیباشد. فدک، انقلابیاستکهتاریخپساز خود را تشکیلخواهد داد.
سند خطبه:
خطبه مزبور از جملهخطبههایمشهوریاستکهعامهو خاصهبا سندهایمعتبر از صدیقه کبریـ صلواتالله علیها ـ روایتکردهاند. از جملهاحمدبنعبدالعزیز جوهریدر تألیفخود بهنامسقیفهو فدکـ بنابر نقلابنابیالحدید در شرحنهجالبلاغهـ از آنیاد کردهو ابنابیالحدید، نامبردهرا چنینمعرفیمینماید: بطوریکههمه محدثانعامهاو را بهنیکیستودهاند و همه مصنفاتاو و دیگرانرا از او روایتکردهاند. بر اساسگفته ابنابیالحدید، جوهریبهچهار طریقاینخطبهرا روایتکردهاست: این، نسخهایقدیمیاستکهدر سال322 بر مؤلفقرائتو تصحیحشدهکهبا سندهایمختلفروایتکردهاست. (مراد سندهایمذکور است). میکردند و نیز مناینخطبهرا از پدرمعلیبنالحسین(ع) بهترتیباز فاطمه (س) حدیثمیکنمعلاوهبر اینکههمینخطبهرا بزرگانشیعهروایتکردهو بهیکدیگر تدریسمیکردند؛ قبلاز آنکهجدّ ابوالعینا متولد شود. کهحاضرند بزرگترینسخنرا بهعایشهنسبتدهند؛ اما در نسبتدادناین خطبهبهجدهامتردید میکنند؟ ایننیستمگر عداوتیکهبا ما اهلبیتدارند. : منهمه اینحدیثرا فقطنزد ابیحفاندیدم. علیها ـ مأیوسبهسویقبر پدر برگشت؛ خود را بر رویقبر انداخت؛ تظلم نمود؛ گریهکرد و در آخر اینابیاترا خواند: تمامجهانهستیبهترینگواهاستکهجز تو خدایینیستو عقلمنصف هرگز نمیتواند وجود تو را انکار کند.
فدکدر تاریخ
* احترام به فرزندان رسول خدا
آنگاه فاطمه (علیهاالسلام) به سوی انصار نظر افکنده فرمودند: ای گروه جوانمردان و ای بازوان دین و یاران اسلام! این چه چشمپوشی و سهلانگاری است که در حق من روا میدارید و نسبت به ظلمی که به من میشود در خواب غفلتید؟! آیا پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی فرمود: هر انسانی در فرزندانش حفظ میشود؟ (یعنی اگر میخواهید جانب کسی را محترم بشمارید بعد از او به فرزندانش احترام کنید.) چه زود این عمل را انجام دادید؟ دست مرا از فدک کوتاه نمودید؟ و برای امری که وقت آن نشده شتابان شدید؟ ای گرده انصار! شما را قدرت و طاقت این هست که خواسته مرا برآورده کنید.
آیا می گویید محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مرد و رفت و دیگر خبری نیست؟ نه، این امر بزرگی است که شکافش گسترش مییابد و رخنهاش بازتر میگردد و پیوستگیهایش از هم میگسلد.
و کم کم به قهقرا و جاهلیت برمیگردید آری زمین در غیبت او تاریک و ستارگان در مصیبتش گرفته و آرزوها نومید و کوهها فرو هشته و حریم او بیارزش و حرمت او زایل گردید. پس به خدا قسم این است آن بلای بزرگ و مصیبت عظمی که مانندش نیامده و نازل نگشته است.
* عمل به قرآن بعداز پیامبر
* حمد و سپاس الهی
حضرت لحظهای مکث کردند تا هم همه جمعیت فرو نشست و سر و صداها خاموش شد. سپس کلام خود را با حمد و سپاس الهی و درود بر پیامبر خدا آغاز کرد. از شنیدن صدای فاطمه دوباره مردم به گریه افتادند. بعد از سکوت و آرامش فاطمه (علیهاسلام) کلام خود را چنین آغاز فرمود: خداوند را سپاس برآنچه نعمت داد و به قلبها الهام فرمود؛ و مدح و ستایش برای خدایی که به نعمتهای عامهاش قبل از استحقاق ابتدا کرد و هرگونه نعمتی را ارزانی داشت و یکی پس از دیگری بر ما فرو ریخت نعمتهایی که از شماره بیرون است و جزای آنها را هرگز نتوان داد و نهایتش را نتوان فهمید.
انسانها را ترغیب فرمود که شکر او را به جای آورند تا او نعمتهایش را فزونی بخشد و پی در پی عطا کند و از آنها طلب حمد و سپاس کرد تا نعمتهایش را بر آنها بریزد و آنها دوباره همانند آن نعمتها را از او درخواست کنند.
* گواهی به وحدانیت الهی
و اشهد ان لا اله الا الله و گواهی میدهم که معبودی جز الله نیست، خدایی یگانه و بیشریک، و این کلمه توحید کلمهای است که نتیجهاش اخلاص است و در قلبها ریشه دارد توحید در فطرت انسان نهاده شده و هر کس به آن اندیشید آنرا با عقلش مطابق دانست.
خدایی که چشمها توان دیدنش را و زبانها توان وصفش را و خیالات توان چگونگیاش را ندارند.
او همه چیز را از هیچ پدید آورد و برای آفرینش آنها الگو و نمونهای نداشت؛ بلکه آنها را به قدرتش آفرید و به ارادهاش خلق کرد بدون اینکه به آنها نیازی داشته باشد یا از آنها فایدهای ببرد؛ و این نبود مگر اینکه حکمتش را پایدار کند و بر طاعتش آگاهی دهد، قدرتش را اظهار کند و مردم را بنده خود گرداند و دعوتش را گرامی دارد.
و سپس بر طاعت خود ثواب و بر معصیتش عقاب نهاد تا بندگان را از خشم خود باز دارد و به سوی بهشت فرا خواند.
* گواهی به رسالت محمد صلی الله علیه و آله
1ـ نـرمخـویـى در مقـابل دیگـران و احتـرام به زنـان
پیامبـراکـرم (ص) فـرمـوده است: بهترین شما نرمخـوترین شما به اطرافیان و بزرگوارترین شما به زنان است. (مسند فاطمه الزهراء (س) ، ص 221)
2ـ على (ع) رهبر و پیشوا
پیامبر اکرم (ص) فرمود:
هر که من سرپرست اویم، پس على سرپرست اوست و هر که را من رهبر اویم ، پس على رهبر اوست. ( بهجه ، ج 1، ص 285. )
3ـ على (ع) بهترین داور
گروهى از فرشتگان درباره ی چیزى با یکدیگر مشاجره نمودند، حاکم و داورى را از بنى آدم تقاضا کردند، خداوند متعال به آنها وحى فرمود که خـودتان انتخاب کنید و آنان على ابن ابیطالب را برگزیدند. ( بهجه ، ج 1، ص 306 )
4ـ داناترین و نخستین مسلمان
رسول خدا (ص) به مـن فرمودند: شوهر تو در دانش داناترین مردم و نخستین مرد مسلمان و در بردبارى برترین مردم است. ( بهجه، ج 1، ص 302)
5ـ کمک به ذرارى ( فرزندان ) پیامبر
پیامبر اکرم (ص) فرمود:هرکسى براى فردى از فرزندان من کارى انجام دهد و بر آن کار پاداشى نگیرد. مـن پاداش دهنـده او خـواهـم بـود. ( بحـارالانوار، ج 96، ص 225)
6 ـ على و شیعیان
پیامبر خدا (ص) به على(ع) نگریست و فرمـود: این شخص و پیروانش در بهشت اند. ( احقاق الحق، ج 7، ص 308)
7 ـ شیعه على در قیامت
پیـامبـر خـدا به علـى(ع) فـرمـود: اى ابـاالحسـن ، آگـاه بـاش که تو و پیروانت در بهشت هستید. ( احقاق الحق ، ج 7، ص 307)
8 ـ پیامبر در جمع اهل بیت
بر رسول خدا(ص) وارد شدم، جامه اى را گستراند و فرمود: بنشین. در این وقت حسن(ع) آمد ، فرمـود: نزد مادرت بنشیـن، بعداً حسیـن (ع) آمـد. فـرمـود: با اینها بنشین. پـس على (ع) آمد . فرمود: تـو نیز با اینان بنشیـن، آن گاه اطراف جامه را گرفت و روى ما انداخت.( بهجه ،ج 1، ص 277)
9ـ نتیجه صلوات بر زهراء(س)
رسـول خدا(ص) به مـن گفت: اى فاطمه هر که بر تـو صلـوات فرستـد، خداوند او را بیـامـرزد و به مـن ، در هـر جـاى بهشت بـاشـم ملحق گـردانـد. ( بهجه ، ج 1، ص 287 )
10 ـ حجاب فاطمه
پیامبـر اکـرم (ع) همـراه بـا مرد نابینایى به خانه فاطمه(س) آمد، بلافاصله فاطمه(س) خود را کاملاً پوشاند. رسول خدا(ص) فرمود: چرا خود را پوشاندى با ایـن که او تـو را نمى بیند؟ فاطمه (س) فرمـود: اى پیامبر خدا اگر او مرا نمـى بیند، مـن که او را مى بینـم و او بوى مرا حس مى کند پیامبر اکرم فرمود: گواهى مى دهـم که تو پاره دل منى . ( همان ، ج 1، ص 274.)
11 ـ نتیجه سلام و تحیت بـر رسـول خـدا و دختـرش زهـراء
پدرم در زمان حیاتش به من فرمود: هـر که بـر مـن و تـو تا سه روز تحیت و سلام بفرستد، بهشت بر او واجب گـردد. ( همان، ج 1، ص 267)
12 ـ پیامبر ، پدر فرزندان زهرا
فـاطمه (س) از پیـامبـر اکـرم نقل کـرده که فـرمـود:
همانا خـداوند عزوجل ذریه هر یک از فرزندان مادرى را سبب ارتباط و خـویشاوندى قرار داده که به وسیله آن ذریه به او منسـوب مى شوند مگر فرزندان فاطمه که مـن سـرپـرست و خـویشـاونـد آنها هستـم (و به مـن منسـوب مـى شـونـد). ( فـرائد السمطین، ج 2، ص 77)
13 ـ خوشبخت واقعى
فاطمه (س) از پیامبراکرم(ص) نقل کرده که فرمود: این جبرئیل (ع) است که مرا خبر مى دهد: همانا خـوشبخت واقعى کسـى است که على را، در زندگى ام و پس ازمرگم دوست داشته باشد. ( بهجه، ج 1،ص 271)
14 ـ بخشى از خطبه زهرا (س)
حضـرت زهـرا(س) در آن سخنزانـى معروفـش در مسجـد فـرمـود:
خـداونـد ایمـان را بـراى تطهیـر شمـا از شـرک قـرار داد،
و نماز را براى پاک شدن شما از تکبر،
و زکـات را بـراى پـاک کـردن جـان و افزونـى رزقتان،
و روزه را براى تثبیت اخلاص،
و حج را براى قوت بخشیدن دین ،
و عدل را براى پیراستن دلها،
و اطاعت ما را براى نظم یافتن ملت،
و امـامت مـا را بـراى در امـان مـانـدن از تفرقه،
و جهاد را براى عزت اسلام،
و صبر را براى کمک در استحقاق مزد،
و امـر به معروف را بـراى مصلحت و منـافع همگـانـى ،
و نیکـى کـردن به پـدر و مـادر را سپـر نگهدارى از خشـم ،
و صله ارحام را وسیله ازدیاد نفرات،
و قصاص را وسیله حفظ خون ها،
و وفـاى به نذر را بـراى در معرض مغفـرت قـرار گـرفتـن ،
و به انـدازه دادن تـرازو و پیمـانه را بـراى تغییـر خـوى کـم فـروشـى،
و نهى از شـرابخـوارى را بـراى پـاکیزگـى از پلیـدى ،
و دورى از تهمت را بـراى محفـوظ مـاندن از لعنت،
و تـرک سـرقت را بـراى الزام به پـاکـدامنى ،
و شـرک را حـرام کـرد بـراى اخلاص به پـروردگـارى او ،
بنابـرایـن ، از خـدا آن گـونه که شایسته است بتـرسید و نمیرید، مگر آن که مسلمان باشید،
و خـدارا در آنچه به آن امر کرده و آنچه از آن بازتان داشته است اطاعت کنید،
زیرا که "از بندگانـش ، فقط آگاهان، از خـدا مـى ترسند."( سـوره فاطر آیه28 ) (احتجاج طبرسى ، ص 99، چاپ سعید.)
15 ـ موقعیت اهل بیت در نزد خدا
خـدایـى را حمـد و سپاس گـوییـد که به خاطـر عظمت و نـورش هر که در آسمان ها و زمیـن است به سوى او وسیله مى جـوید، و ما وسیله او در میان مخلوقاتـش و خاصان درگـاه و جـایگـاه قـدس او و حجت غیبـى و وارث پیـامبـرانـش هستیـم. ( فـاطمه الزهـراء بهجه قلب المصطفـى، ج 1، ص 265)
16 ـ دستورالعملى جامع
در وقتى که بستر خواب را گسترده بودم ، رسول خدا(ص) بر من وارد شد ، فرمـود:
اى فـاطمه نخـواب مگـر آن که چهار کار را انجـام دهـى: قـرآن را ختـم کنـى، و پیامبران را شفیعت گردانى، و مؤمنیـن را از خود راضى کنى، و حج وعمره اى را به جا آورى. ایـن را فرمـود و شروع به خـواندن نماز کرد، صبر کردم تا نمازش تمام شد، گفتـم: یا رسول الله به چهار چیز مرا امر فرمودى در حالى که بر آنها قادر نیستم آن حضرت تبسمى کرد و فرمود:
چون قل هو الله را سه بار بخوانى مثل این است که قرآن را ختم کرده اى و چون بر من و پیامبران پیش از من صلوات فرستى، شفاعت کنندگان تو در روز قیامت خواهیـم بود، و چون براى مؤمنیـن استغفار کنى ، آنان همه از تو راضى خواهند شد، و چون بگـویـى: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر حج و عمره اى را انجام داده اى. (بهجه ، ج 1، ص 304)
17 - زیان بخل
پیامبراکرم (ص) فرمـود:از بخل ورزیدن بپرهیز، زیرا که بخل آفتى است که در شخص بزرگـوار نیست. از بخل بپـرهیز، زیـرا که آن درختـى است در آتـش دوزخ که شاخه هایـش در دنیاست و هـر که به شاخه اى از شـاخه هـایـش درآویزد داخل جهنمـش گرداند. ( همان، ج 1، ص 266)
18 ـ نتیجه سخاوت
پیامبراکـرم (ص) به مـن گفت: بـرتـو باد سخاوت ورزیدن، زیرا کـه سخاوت درختـى از درختـان بهشت است که شاخه هایـش به زمیـن آویخته است ، هر که شاخه اى از آن را بگیـرد او را به سـوى بهشت مـى کشـانـد. ( بهجه، ج 1، ص 266)
19 ـ سحر خیزى
رسول خدا (ص) بر من گذشت ، در حالى که در خواب صبحگاهى بودم، مرا با پایـش تکان داد و فرمـود: دختـرم بـرخیز شاهـد رزق و روزى پـروردگارت باش و از غافلان مباش . زیرا که خـداوند روزی هاى مردم را بیـن طلوع فجر تا طلـوع آفتاب تقسیـم مى کند. (مسند فاطمه الزهراء، ص 219 )
20 ـ زمان استحابت دعا
رسول خدا(ص) فرمود: در روز جمعه ساعتى است که بنده مسلمان در آن وقت چیزى از خدا نخواهد مگر آن که خداوند به او عطا گرداند و آن وقتى است که نیمه خـورشید به سوى مغرب نزدیک گردد. ( مسند فاطمه الزهراء ، ص 221)
وفات عمر بن الخطاب در روایات:
اهل سنت اتفاق دارند که خلیفه دوم توسط ابولؤلؤ به شهادت!!! رسیده است؛ اما مىبینیم که خود آنها در کتابهایشان همواره از کلمه «وفات» در باره عمر استفاده کردهاند. آیا این دلیل مىشود که بگوییم کشته شدن عمر به دست ابولؤلؤ دروغ است و عمر اصلاً کشته نشده است؟ اگر کسى کتابهاى اهل سنت را بگردد، شاید بیش از هزاران مورد پیدا کند که ما به اختصار به چند مورد اشاره مىکنیم:
بلاذرى در انساب الأشراف مىنویسد:
وخطب فاطمة بنت عمر الخطاب رضی الله تعالى عنه، بعد وفاة عمر، وأصدقها مائة ألف....
البلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای279هـ)، أنساب الأشراف، ج 2، ص 257.
ویقال کان فتح الری قبل وفاة عمر بسنتین.
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310)، تاریخ الطبری، ج 2، ص 536، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت.
ولا حجة له فی بقاء الصحابة بلا خلیفة فی مدة التشاور یوم السقیفة وأیام الشورى بعد وفاة عمر رضی الله عنه لأنهم لم یکونوا تارکین لنصب الخلیفة.
النووی، أبو زکریا یحیى بن شرف بن مری، شرح النووی على صحیح مسلم، ج 12، ص 205، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة الثانیة، 1392 هـ.
وروى حماد بن النضر عن محمد بن المنکدر عن عطاء عنها نحوه وقال حدثتنی بعد وفاة عمر.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 5، ص 132، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
والصحیح أنه ولد لسنتین مضتا من خلافة عمر فیکون له وقت وفاة عمر ثمان سنین
ابن القیم الجوزیه، محمد بن أبی بکر أیوب الزرعی أبو عبد الله (متوفای751هـ)، حاشیة ابن القیم على سنن أبی داود، ج 13، ص 244، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1415هـ - 1995م.
لأنه ولد یوم موت رسول الله صلى الله علیه وسلم وفطم یوم وفاة أبی بکر وبلغ یوم وفاة عمر بن الخطاب وتزوج یوم مقتل عثمان بن عفان وولد له یوم مقتل علی بن أبی طالب
الصفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبک (متوفای764هـ)، الوافی بالوفیات، ج 16، ص 287، تحقیق أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى، ناشر: دار إحیاء التراث - بیروت - 1420هـ- 2000م.
صفدى در این جا براى رسول خدا صلى الله علیه وآله، ابوبکر و عمر از کلمه «وفات» استفاده کرده است؛ ولى براى امیر مؤمنان علیه السلام و عثمان از کلمه «مقتل»!!!. به احتمال زیاد ایشان اعتقادى به کشته شدن عمر نداشته است!!!.
ثم دخلت سنة ثلاث وعشرین وفیها وفاة عمر بن الخطاب.
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج 7، ص 130، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.
حتى هیثمى در کتابش بابى را با عنوان «باب وفاة عمر رضی الله عنه» قرار داده است.
الهیثمی، علی بن أبی بکر (متوفای 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 9، ص 74، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ.
وفات عثمان در روایات اهل سنت:
عثمان بن عفان، در زمان خلافتش توسط صحابه رسول خدا کشته شد، اهل سنت او را شهید مىدانند؛ اما در عین حال در باره او از کلمه «وفات» استفاده کردهاند:
ذکر وفاة عثمان بن عفان رضی الله عنه (47 ق هـ 35هـ).
... أخبرنا إسماعیل بن أحمد قال أخبرنا محمد بن هبة الله الطبری قال أخبرنا أبو الحسین بن بشران قال أخبرنا أبو علی بن صفوان قال حدثنا أبو بکر القرشی قال حدثنی الحارث بن محمد التمیمی قال حدثنی أبو الحسن علی بن محمد القرشی عن سعید بن مسلم بن بانک عن أبیه أن عثمان بن عفان قال متمثلا یوم دخل علیه فقتل
أرى الموت لا یبقی عزیزا ولم یدع لعاد ملاذا فی البلاد
ابن الجوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای 597 هـ)، الثبات عند الممات، ج 1ص 101، تحقیق: عبد الله اللیثی الأنصاری، ناشر: مؤسسة الکتب الثقافیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1406هـ.
سخاوى از بزرگان اهل سنت در مطلبى در باره امیر مؤمنان علیه السلام، عمر بن خطاب و عثمان از کلمه وفات استفاده مىکند:
... وبالکاف والجیم أیضا: إلى أن وفاة عمر بن الخطاب کانت فى سنة ثلاث وعشرین، وذلک فى آخر یوم فى ذى الحجة شهیدا.
وبالهاء واللام: إلى أن وفاة عثمان بن عفان کانت فى سنة خمس وثلاثین وذلک فى ذى الحجة أیضا شهیدا.
وباللام والتحتانیة: إلى أن وفاة على بن أبى طالب کانت فى سنة أربعین، وذلک فى رمضان شهیدا.
وفات عمر در سال 23 هـ بود که در آخر ذى الحجه، شهید شد.
وفات عثمان در سال 35هـ بود که در ذى الحجة همان سال شهید شد.
وفات علی بن ابوطالب در سال 40هـ بود که در رمضان همان سال به شهادت رسید.
السخاوی، الإمام الحافظ شمس الدین محمد بن عبد الرحمن (متوفای902هـ)، الغایة فی شرح الهدایة فی علم الروایة، ج 1، ص 315، تحقیق: أبو عائش عبد المنعم إبراهیم، الطبعة: الأولى، ناشر: مکتبة أولاد الشیخ للتراث - 2001م.
ثانیاً: این که در تقویمهاى پیش از سال 1372، به جاى شهادت، وفات آمده باشد، دروغى است آشکار. بلی، پیش از انقلاب این گونه بوده است.
بر فرض که چنین باشد، آیا تقویم مىتواند ملاک درستى یا نادرستى وقایع و اعتقادات باشد؟
جاى بسى تأسف است که برخى براى اثبات یا رد مطلبى اعتقادی، به چنین ادله سستى استناد مىکنند.
از قدیم گفتهاند که: « الغریق یتشبّث بکل حشیش؛ کسى که در حال غرق شدن است به هر خس و خاشاکى چنگ مىاندازد ».
با وجود روایات صحیح السند در کتابهاى اهل سنت مبنى بر هجوم ابوبکر و عمر به خانه صدیقه شهیده سلام الله علیها، استناد به چنین دلایلى چه ارزشى دارد؟
نتیجه:
این که تقویمها به جاى شهادت «وفات» نوشته باشند، دلیل بر عدم شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها نمىشود؛ چرا که کلمه «وفات» هم شامل مرگ طبیعی و هم شهادت میشود و حتى در باره امام حسین، امیر مؤمنان، حمزه سید الشهداء، جعفر بن ابوطالب علیهم السلام، عمر بن خطاب و عثمان بن عفان نیز این واژه به کار برده شده است.
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)
وهابیت، هر روز به این شبهه دامن میزنند که شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها)، افسانهای بیش نیست و او شهید نشده است و به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.آیا واقعا چنین قضیه ای افسانه است؟؟!! طالبان حقیقت را به مطالعه ی مختصر زیر دعوت
می کنم:
ما به اهل سنت و هرکسی که این عقیده را دارد می گوییم:اگر در این زمینه، توانائی علمی دارید، این ادله را رد کنید و در آن مناقشه کنید و اگر ادله خاصی برای شما وجود دارد مبنی بر وفات طبیعی حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) ارائه کنید. کتابهای معتبر اهل سنت با سندهای معتبر قضیه ی هجوم به خانه ی حضرت فاطمه ی زهراء سلام الله علیها را نقل کردهاند.از جمله آن منابع، معجم کبیر طبرانی و تاریخ اسلام ذهبی است.
عزیزان اهل سنت میدانند که ذهبی از استوانههای اصلی و اساسی علمای اهل سنت است. معمولا روایتی را که با عقائد اهل سنت، به ویژه اگر گردی بر دامن خلفاء راشدین بنشاند، آقای ذهبی آن را نقل نمیکند و اگر آن را نقل کند، فورا مناقشه و ردّ میکند. حتی اگر دلیل علمی برای ردّ احادیث مربوط به فضائل اهل بیت (علیهم السلام) یا مطاعن خلفاء نداشته باشد، فورا میگوید: یشهد القلب أنه باطل. قلب من شهادت میدهد که این باطل است. یعنی یکی از مبانی جرح و تعدیل در نزد آقای ذهبی، قلب ایشان است. اگر قلب ایشان شهادت داد که یک روایت باطل است، باطل است؛ حتی اگر از أوثق ثقات نقل شده باشد و سندش صحیح اعلائی باشد.