خطبه فدک از جملهخطبههایمشهوریاستکهعامهو خاصهبا سندهایمعتبر از صدیقه کبریـ صلواتالله علیها ـ روایتکردهاند.خطبه فدک، رمز قیامیتاریخیاستکهاز حدود حجاز گذشتهو پایهریز حکومتجهانیمیباشد. فدک، انقلابیاستکهتاریخپساز خود را تشکیلخواهد داد.
سند خطبه:
خطبه مزبور از جملهخطبههایمشهوریاستکهعامهو خاصهبا سندهایمعتبر از صدیقه کبریـ صلواتالله علیها ـ روایتکردهاند. از جملهاحمدبنعبدالعزیز جوهریدر تألیفخود بهنامسقیفهو فدکـ بنابر نقلابنابیالحدید در شرحنهجالبلاغهـ از آنیاد کردهو ابنابیالحدید، نامبردهرا چنینمعرفیمینماید: بطوریکههمه محدثانعامهاو را بهنیکیستودهاند و همه مصنفاتاو و دیگرانرا از او روایتکردهاند. بر اساسگفته ابنابیالحدید، جوهریبهچهار طریقاینخطبهرا روایتکردهاست: این، نسخهایقدیمیاستکهدر سال322 بر مؤلفقرائتو تصحیحشدهکهبا سندهایمختلفروایتکردهاست. (مراد سندهایمذکور است). میکردند و نیز مناینخطبهرا از پدرمعلیبنالحسین(ع) بهترتیباز فاطمه (س) حدیثمیکنمعلاوهبر اینکههمینخطبهرا بزرگانشیعهروایتکردهو بهیکدیگر تدریسمیکردند؛ قبلاز آنکهجدّ ابوالعینا متولد شود. کهحاضرند بزرگترینسخنرا بهعایشهنسبتدهند؛ اما در نسبتدادناین خطبهبهجدهامتردید میکنند؟ ایننیستمگر عداوتیکهبا ما اهلبیتدارند. : منهمه اینحدیثرا فقطنزد ابیحفاندیدم. علیها ـ مأیوسبهسویقبر پدر برگشت؛ خود را بر رویقبر انداخت؛ تظلم نمود؛ گریهکرد و در آخر اینابیاترا خواند: تمامجهانهستیبهترینگواهاستکهجز تو خدایینیستو عقلمنصف هرگز نمیتواند وجود تو را انکار کند.
فدکدر تاریخ
فدکسرزمینغلهخیزیدر حجاز استو فاصلهآنتا مدینهیکصد و چهلکیلومتر است. خیبر سرزمینیهودینشینبود. تا اینکهدر سالهفتم هجریبهعلتترسیکهبعد از فتحخیبر از مسلمانانداشتند نصفیا همه آنرا با رسولاکرم(ص) صلحکردند. و از آنتاریخبهملکخاصرسولگرامی(ص) درآمد؛ زیرا مسلماناندر بهدستآوردنفدکپیکاریننمودهبودند و خداوند متعالهمدر قرآنفرمودهاست: هر چهخدا از اموالاهالیدهکدهها برگرداند و بخشید، ـ «ما أَفاءَ اللهُ عَلیرَسُولهمنْ أَهْلالقُریفَللّهوَ للرِّسُولوَ لذیالقُرْبی...» حشر (ص)5، آیه 6 .
اینآیهبا صراحتبیانمیکند کهفدکبهملکطلقرسولاکرم(ص) در آمد و همه مذاهباسلامیدر اینموضوعاتفاقنظر دارند.
در مسند احمد بنحنبلدر بابصله رحماز ابوسعید خدرینقلشدهاست: وقتیکهآیه «و آتذالقربیحقّه» نازلگردید، نبیاکرم(ص) فرمود : «یا فاطمة! لکفدک»، (ایفاطمه! فدکاز آنتوست.) بر اساساینروایت، فدکبهملکزهرایاطهر ـ صلواتالله علیها ـ در آمد.
خلیفه اولآنرا از تصرفزهرایمرضیه(ع) در آورد و از جمله اموالعمومیو ثروتملیاعلامکرد. خلیفهدومدر زمانخلافت، فدکرا بهورثه رسولخدا (ص) داد و عثماندر ایامخلافتشآنرا بهمروانبنحکمواگذار کرد.
تاریخ، بعد از آنتصریحیدر مورد سرگذشتفدکندارد. مسلماستکهامیرالمؤمنین(ع) در دورانخلافتعثمانآنرا از چنگمرواندرآورد، تا خلافتبهمعاویهرسید و او نیز آنرا سهقسمتکرد : یکثلثرا بهمروانبنحکمو ثلثدومرا بهعمر بنعثمانو ثلثسومرا بهفرزندشبخشید. پساز آنکهخلافتبهمروانبنحکمرسید همهرا از آنخود کرد و عمر بنعبدالعزیز فدکرا بهفرزندانفاطمه(س) برگرداند. او نامهایبهوالیخود در مدینهبهنامابوبکر بنعمر و بنحزمنوشتکهفدکرا بهصاحبانشیعنیفرزندانفاطمه(س) برگردان. ابوبکر بنعمرو نوشت: فاطمه(س) نسلزیاد دارد بهکدامیکاز آنانبازگردانم؟ در جوابنوشت: اگر منبهتو بنویسمگاویذبحکنحتماً از منسؤالمیکنیکهگاو رنگشچگونهباشد؟ بهمحضرسیدنایننامهفدکرا بهفرزندانفاطمه(س) کهاز نسلعلیبنابیطالب: هستند برگردان.
پساز انجاماینفرمان، بنیامیهعمر بنعبدالعزیز را ملامتکردند و گفتند تو برخلافعملشیخینرفتار کردیو در عمل، آنها را تخطئهکردی.
در تاریخاستکهاز کوفهبهسرپرستیعمر و بنقیسنزد عمر بنعبدالعزیز آمدهو او را در اینکار سرزنشکردند. ویدر جوابگفت:
انِّکمجَهلتمو عَلمتُ و نسیتمو ذَکرتُ؛ شما نادانهستید و منآگاه، شما فراموشکردهاید و منبهخاطر دارم. زیرا ابوبکر بنمحمد بنعمرو بنحزماز پدر و از جد خود روایتکرد کهرسولالله (ص) فرمود: فاطمة بضعةٌ منّییسخطُها ما یسخطُنی، و ترضینیما أرضاها؛ فاطمه(س) پارهتنمناست؛ آنچهاو را بهخشمآورد مرا نیز بهخشممیآورد و آنچهویرا خشنود گرداند مرا خشنود میگرداند. فدکدر ملکمروانبود، آنرا بهعبدالعزیز بخشید؛ و منو برادرانمآنرا از پدر ارثبردیم. سپسمناز برادرانمدرخواستکردمبهمنمنتقلکنند. بعضیاز آنها بخشیدند و بعضیفروختند تا همه فدکملکمنشد. مننیز چنینمصلحتدیدمکهآنرا بهفرزندانفاطمه(س) بازگردانم. آنها گفتند : حالکهچنینتصمیمیداریعایداتشرا واگذار کنو خود فدکرا نگهدار.
سپسیزید بنعبدالملکآنرا گرفتو در دستبنیمروانبود تا دولتشومآنها منقرضگردید.
پساز انقراضبنیامیهخلافتبهبنیعباسرسید. اوّلینخلیفه عباسیابوعباسسفاحآنرا بهعبدالله بنحسنبنحسنبنعلیبنابیطالببرگرداند. باز منصور دوانیقیآنرا از او پسگرفت. مهدیعباسیآنرا برگرداند. موسیبنمهدیدوبارهآنرا گرفت. فدکدر دستخلفایعباسیبود تا در دورانخلافتمأمونمجدداً بهفرزندانفاطمه(س) برگرداندهشد.
در سال210 مأموننامهایبهفرماندارشدر مدینه، قشمبنجعفر نوشت: امیرالمؤمنین(مأمون) بهسببموقعیتیکهدر دینخدا دارد و منصبخلافتی
فدکدر زمانمتوکلمجدداً از دستبنیفاطمهگرفتهشد و ویآنرا بهعبدالله بنعمر بازیار داد. در فدکیازدهدرختخرما بود کهرسولاکرم(ص) آنها را با دستمبارکخود کاشتهبود. عبدالله بنعمر، بشرانبنابیامیهثقفیرا بهمدینهروانهکرد تا آندرختها را قطعکند. او هممأموریتخود را انجامداد و در بازگشتفلج شد.
از اینتاریخمختصر و با مطالعهدر خطبهو مذاکراتیکهمیانصدیقه طاهره(س) و خلیفهرد و بدلشدهاستاستفادهمیشود کهآنچهبعضیخیالمیکنند کهفدکدهکدهیا مزرعه کوچکیبودهکهفقطکفافمخارجسالانهاهلبیترا میکردهاست، نبوده؛ بلکهیکیاز مهمترینمستغلاتحاصلخیز بود؛ زیرا زمینیکهحاصلاندکو غیرمهمیداشتهباشد چگونهجزو اموالعمومیو ثروتملیاعلاممیشود؟ مخصوصاً در زمانیکهبهمناسبترحلترسولاکرم(ص) احتمالحمله دشمناندینبهحوزهاسلاممیرفتو میبایستدولتاسلامیسپاهمجهزیداشتهباشد. علاوهبر ایناز جوابخلیفهبهخوبیوضعیتفدکروشنمیشود :
انّ هذا المالَ لمیکنْ للنبی(ص) و انّما کانَ مالاً منأموالالمسلمینَ یَحملُ النبیبهالرجالَ و یُنفقهفیسبیلالله؛
اینمالملکرسولاکرم(ص) نبود بلکهاز اموالعمومیمسلمانهاست کهرسولخدا با آن، مخارجعدهایرا میداد و در راهخدا انفاقمینمود.
باز ار هر دو مهمتر، تقسیمیاستکهمعاویهمیانیزید، مروانو عمر بنعثمانانجامداد. بدیهیاستمزرعهایکهبا زحمتاز آن، مخارجیکساله خانوادهایتأمینشود قابلبخششمیانسهنفر از شخصیتها نیستکههر یکدر زمانخود از ثروتمندانبودند؟!
بنابراینجایهیچگونهاستبعادینیستکهآنچهسید بنطاووسـ رضوانالله علیهـ در کتابنفیس«کشفالمحجة لثمرة المهجة» نقلکرده، صحیحباشد :
و کاندخلُها فیروایة الشیخعبدالله بنحمّاد الانصاریأربعةً و عشرینألفَ دینارٍ فیکلٍ سنة؛
عایداتفدکدر هر سالبرحسبنقلشیخعبدالله حماد انصاریبیستو چهار هزار دینار بودهاست.
اینخطبهرا با واقعنگریو مطالعهدر روایاتدیگر و گوشههایتاریخباید از حد یکسخنرانیحماسهایو یا اظهار مصیبتو شکایتاز اینکهاوضاععادیکهدر عصر حیاتپیامبر وجود داشتهو پایانیافتهاستخارجکرد؛ حتینباید بهعنواناعتراضبهسیاستمالیو اقتصادیدولتانتخابیـ کهبر اساسشورا شکلیافتهـ یا بهعنوانموضوعشخصی؛ یعنیدرخواستمساحتیاز زمینکهذخیره اقتصادییکخانوادهاستو یا نزاعمادیبر سر سرزمینمعینبهاسم«فدک» و یا دستیابیبهسرزمینغلهخیز تلقیکرد؛ بلکهفدک، رمز قیامیتاریخیاستکهاز حدود حجاز گذشتهو پایهریز حکومتجهانیمیباشد. فدک، انقلابیاستکهتاریخپساز خود را تشکیلخواهد داد. فدک، انقلابعلیهسیاستدولتوقتو برایبرگرداندنخلافتعظمایالهیو اصلاحملتیاستکهبا نادیدهگرفتنهمه زحماتو خوندلها میخواهد بهجاهلیتنخستبرگردد. اگر در طیخطبهصحبتیاز مطالبه میراثو یا نحله(پیشکشی) بهمیانآمدهمربوطبهآنمقداریاستکهمرتبطبهزعامتکبریو حکومتجهانیمیشود و بهعبارتواضحتر صحبت«اسلامو کفر»، «ایمانو نفاق» و «مسئلهنصو شورا» است.
برایتصدیقمراتبفوقکافیاستکهقبلاز مطالعه خطبهو شرحآن، باختصار سیریدر مضامینقطعهایاز آنبنماییمتا روشنشود کهقسمتعمده خطبهمعرفوجود مقدسامیرالمؤمنین(ع) و یادآور فداکاریها و جانفشانیها و مقاومتهایعلی(ع) در ایجاد اسلامو دورانضعفآن، و نیز مشخصکننده حقمسلّماهلبیت(ع) و چگونگیبازگشتجاهلیتدر لباساسلامو چگونگیاز دسترفتنسعادتمسلمانانو سپردنکاریبهاینعظمتبهدستنااهلو گرفتاریدر فتنهایبزرگاست. در معرفیپسر عمومیبزرگوارشچنینمیفرماید : هر گاهآتشیاز جنگرا برمیافروختند خدا آنرا خاموشمیساخت.
مقدمه
عبدالله بن حسن از پدرانش (علیهم السلام) روایت کرده: هنگامی که ابوبکر تصمیم گرفت فدک را از حضرت زهرا علیهاسلام بگیرد، چون این خبر به آن حضرت رسید مقنعهاش را بر سر انداخته پیراهن بلند خود را بر تن کرد و به همراه گروهی از کنیزان و زنان خویشاوند خود، در حالی که چادر بلندش به زمین کشیده میشد و راه رفتنش چیزی از راه رفتن رسول خدا کم نمی آورد و کاملا شبیه آن حضرت بود، از خانه بیرون آمده، به مسجد وارد شد.
اطراف ابوبکر را عدهای از مهاجر و انصار گرفته بودند، پردهای برای فاطمه (علیهاسلام) آویختند؛ آن حضرت در پشت پرده نشست و سپس ناله جانگدازی از دل برآورد؛ به طوری که حاضرین به گریه افتادند و مسجد یکپارچه به خروش و اضطراب آمد.