تولد و کودکی
در سال های پایانی دوران ناصرالدین شاه قاجار در ایران و حاکمیت ظالمانه شاهزاده مسعود میرزا ظل السلطان بر اصفهان و بسیاری از مناطق اطراف آن در یکی از روستاهای معروف منطقه ی لنجان به نام چرمهین کودکی دیده به جهان گشود که نام او را رحیم گذاردند. تولد وی در 23 جمادی الثانی سال 1297ه.ق بوده است. (1)
پدرانش از اعیان دهاقین و مشاهیر نجبا بزرگ زادگان آن قریه بودند. بدین سبب به آنها لقب «ارباب» داده بودند. پدرش علی پناه، مشهور به حاجی آقا، و عمویش حاجی حسن، هر دو، و هم چنین اکثر اقوام و خویشان نزدیک ایشان از خط، سواد، فضل و ادب بهره ی کافی داشتند. (2)
مرحوم حاجی آقا رحیم، از کودکی، به طوری که مرسوم بزرگ زادگان قدیم بود، در مکتب خانوادگی، نزد معلم سرخانه که مردی متدین، فاصل و باتقوا از اهالی روستای
پدرانش از اعیان دهاقین و مشاهیر نجبا بزرگ زادگان آن قریه بودند. بدین سبب به آنها لقب «ارباب» داده بودند. پدرش علی پناه، مشهور به حاجی آقا، و عمویش حاجی حسن، هر دو، و هم چنین اکثر اقوام و خویشان نزدیک ایشان از خط، سواد، فضل و ادب بهره ی کافی داشتند. (2)
مرحوم حاجی آقا رحیم، از کودکی، به طوری که مرسوم بزرگ زادگان قدیم بود، در مکتب خانوادگی، نزد معلم سرخانه که مردی متدین، فاصل و باتقوا از اهالی روستای همام لنجان بود، به نام ملامحمدهادی، در چرمهین، فارسی و مقدمات را خواند. آیت الله ارباب در کودکی به همراه پدر و بستگانش به شهر اصفهان رفت و علت مهاجرت ایشان این بود که پدر و عمّ حاج آقا رحیم صاحب املاکی در چرمهین، شمس آباد و سیرک در چهار محال و فریدن بودند که از طریق زراعت بر روی این زمین ها زندگی می گذراندند و با قدرت یابی بختیاری ها در این منطقه فشار آنها بر روی رعایای خرده مالک به حدی رسید که بیشتر آنان خانه و کاشانه را رها کرده و به شهرها می آمدند که تظلم کنند اما نتیجه ای نداشت؛ چرا که حاکم اصفهان (ظل السلطان) فاسدتر از آنها بود. به ناچار فامیل برای همیشه در اصفهان ماندنی شدند. (3)
تحصیلات
حاج آقا ارباب قسمت عمده ی ادبیات را نزد آقا سید محمود کلیشادی (متوفی 1324ه.ق) مقدمات و سطوح را خدمت حاج میرزا بدیع درب امامی (متوفی 1318ه.ق) و آیت الله سید محمدباقر درچه ای (متوفی 1342ه.ق) و مقداری نزد آیت الله سیدابوالقاسیم دهکردی (متوفی 1353ه.ق) و حاج آثا منیرالدین بروجردی معروف به احمدآبادی (متوفی 1342ه.ق) و فقه و فلسفه، هیأت و ریاضیات را نزد حجه الحق میرزا جهانگیر خان قشقایی (متوفی 1328ه.ق) و آخوند ملامحمد کاشی (متوفی 1333ه.ق) فرا گرفت (4)
پیشینه ی حوزه ی علمیه ی اصفهان
مناسبت دارد با توجه به درک موقعیت حوزه ی اصفهان در زمان ورود مرحوم حاج آقا رحیم گذری کوتاه به پیشینه و وضعیت این حوزه از زمان صفویه و پس از آن و نیز شأن و منزلت اساتید آن بزرگوار داشته باشیم.
نزدیک به یک قرن پیش هنوز حوزه ی علمیه ی اصفهان در بین حوزه های علیمه ی ایران مرکزیت داشت. این حوزه ی با شکوه که پس از استقرار دولت صفویه، مخصوصاً پس از انتقال پایتخت در زمان شاه عباس اول، رونق بسزایی گرفته بود ثمرات بسیاری را عاید علوم اسلامی خاصه دانش های شیعی گردانید. منزلت علمی اصفهان که در قرون اول دهه ی هجری نیز در باب علوم اسلامی درخشان و قابل توضیح است در این دوران نیز شکوفایی خاصی داشت، زیرا «در زمان شاه عباس [اول] با طلوع افرادی مانند میرداماد، شیخ بهایی و میرفندرسکی اصفهان مرکز علوم عقلی اسلامی گشت. به طوری که شخصی مانند صدرالمتألهین از وطنش شیراز مهاجرت می کند و برای کسب فیض به اصفهان می آید. همچنان که با مهاجرت علمای جبل عامل از قبیل محقق کرکی به ایران حوزه ی فقهی بسیار عالی در اصفهان تشکیل شد. از مشخصات حوزه ی فلسفی اصفهان این بود که دیگر از بحث و جدال ها که غالباً کم فایده بود خبری نبود. فلسفه به وسیله میرداماد رنگ و بوی دیگری گرفت که اکنون جای بحث نیست. (5)
حوزه ی علیمه ی اصفهان با آمدن دانشوران و فقیهانی چون عزالدین عبدالله شوشتری معروف به ملاعبدالله (م 1021ه.ق) توسعه یافت. تلاش های فراوان شوشتری در گسترش دانش های شیعی، به خصوص فقه و اصول، به گونه ای بوده است که نوشته اند: «در اول ورود او به اصفهان از همه جهت پنجاه طلبه ی علوم دینی در آن شهر وجود نداشته است، ولی در حین وفات او بیش از هزار نفر از اکابر و فضلا در آن شهر مجتمع بوده اند (6).
وی در ترتبیت فقها و محدثین و عمق بخشیدن به حوزه ی علمیه ی اصفهان، نقش اساسی داشته است و مدت چهارده سال تدریس او در این حوزه تربیت شاگردانی مانند محمدتقی مجلسی را باعث گردید. (7) تدون و تصنیف کتب فقهی بسیار از جامع عباسی یا اولین رساله ی علمیه به زبان فارسی گرفته تا کشف اللثام عن القواعد الاحکام از فاضل هندی (اصفهانی) همه از برکات این حوزه ی پربار فقاهت بوده است و شاید بی دلیل نیست که این موضوع سال ها و زمان های بعد نیز استمرار داشته؛ چرا که بسیاری از مراجع ممتاز شیعه از اصفهان برخاسته یا شخصیت علمی و عملی آنان در این شهر شکل گرفته است. به طوری که بعدها مرحوم شیخ محمدحسن شریعت اصفهانی معروف به نجفی (م 1264ه.ق) کتاب جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام را که دایره المعارف فقه جعفری است تدوین می نماید. در همین شهر، بزرگ ترین معجم حدیث شیعه نگاشته شده؛ چرا که علامه محمدباقر مجلسی رحمه الله، به خاطر حفظ میراث های فرهنگی اسلامی و اخبار، آثار و تألیفات و کتبی را که فراموش و متروک شده بود و یا در گوشه و کنار بلاد اسلامی نسخه هایی منحصراً از آن یافت می شد با تلاشی همه جانبه جمع آوری و آثار پراکنده ای که در شرف نابودی بود را احیاء و مجموعه ای گرانسنگ چون بحارالانوار را تدوین و تنظیم نمود. در همین دوران و در این شهر، شروح بسیاری نیز برای کتابهای متقدمان شیعه چون کلینی و تألیف مشهور او یعنی کافی نوشته شده است از جمله می توان شروح میرداماد، ملاصدرا، میرزا رفیعا نائینی، ملامحمد صالح مازندرانی و ملامحمدباقر مجلسی را نام برد.
تلاش ها و مساعی دیگر مرزبانان مواریث فرهنگی غنی اسلام چون آقا حسین خوانساری مشهور به استاد الکل فی الکل و فرزندانش آقا جمال الدین و یا اشخاصی مانند بهاءالدین اصفهانی معروف به فاضل هندی در این راستا ستودنی است؛ چرا که تلاش آنان همزمان با افول حوزه ی اصفهان به واسطه فتنه ی افغان بوده است. ثمرات وجود این اساتید و حوزه ی درسی آنن، به خصوص در باب فلسفه به ظهور شخصیت هایی چون ملامحمد صادقی اردستانی، ملااسماعیل خواجویی؛ آقا محمد بیدآبادی، حاج ملاهادی سبزواری، آقا محمدرضا حکیم قمشه ای انجامید؛ اسوه های ارزشمندی که هنوز هم فلسفه ی اسلامی مرهون زحمات و خدمات آن بزرگواران است (8).
پس از آن فاجعه این حوزه در زمینه ی دانش هایی مانند فقه و اصول نیز نزول داشته است، به خصوص این که بسیاری از فرهیختگان این علوم یا جان باختند و یا آنجا را ترک کرده و رهسپار بلاد دیگر شدند. در این رابطه باید از مهاجرت شخصیت هایی چون وحید بهبهانی به سوی عتبات یاد نمود. لکن دیری نپایید که افراد مانند آخوند ملامحمد ابراهیم کلباسی؛ سیدمحمدباقر شفتی، میر سیدحسن مدرس و غیره تحرکی تازه در این راستا آغاز کرده و حوزه ی فقهی اصفهان نیز شکل بهتر و منسجم تری به خود گرفت.
قصد ما در این جا صرفاً معرفی مختصر حوزه ی غنی علمی اصفهان و پاره ای از تأثیرات آن تا زمان مرحوم آیت الله ارباب است و سعی بر این است که در این مقاله ذکری از شخصیت هایی که در ساختن عظمت علمی و معنوی ایشان نفشی اساسی داشته اند شده باشد لذا بهتر است با موقعیت آن حوزه ی عظیم و پربار به هنگام ورود آقای ارباب آشنایی یابیم. آن زمان حتی حوزه قم و یا سایر بلاد زیر نظر اصفهان بوده است. آیت الله فیاض رحمه الله در جواب این سؤال که زمانی حوزه ی اصفهان مرکز حکمت بود. اما اکنون از رونق افتاده فرموده است: «بله، خیلی فرق کرده است. آن زمان قم و دیگر جاها تابع اصفهان بود و حالا اصفهان تابع قم شده است. پیش از آمدن مرحوم حاج شیخ عبدالکریم [حائری یزدی]، قم مرکزیتی نداشت.» (9)
البته رونق و مرکزیت اصفهان بسیار طولانی بوده و ده ها سال ادامه داشته است. مرحوم آیت الله سید اسماعیل هاشمی در این مودر گفته اند: «حوزه ی اصفهان، یکی از حوزه های پررونق، بلکه در برخی مقاطع تنها حوزه علمی با رونق شیعه بوده است.» (10)
حضور استادان عالم و فاضل از جمله عوامل ترقی آن به شمار می آمده است به طوری که: «وجود اساتید گرانمایه و نادر، چنان جذابیتی به آن داده بود که شما کمتر کسی از بزرگان سلف را درمی یابید که چند سالی در این حوزه تحصیل نکرده باشد. مرحوم ملاهادی سبزواری، آیت الله بروجردی و بزرگانی دیگر سالیانی چند از حوزه ی اصفهان بهره مند بوده اند.» (11)
مدارس متعدد در گوشه و کنار شهر نیز با آن حال و هوا، معنویت و معماری روحبخش اسلامی در این رشد و شکوفایی بی تأثیر نبوده است. خاصه این که دانشورانی فرهیخته در مسند تدریس قرار داشتند. «در مدرسه ی نیم آورد آیت الله آقا سیدمحمدباقر درچه ای، مرحوم آقا میرزا احمد مدرس، مرحوم آقا شیخ محمدباقر قزوینی؛ در مدرسه ی صدر مرحوم آخوند کاشانی و جهانگیرخان و شیخ محمد حکیم و در مدرسه ی جده بزرگ، مرحوم آقا سید علی نجف آبادی و... آنان پشتوانه های علمی محکمی برای حوزه ی اصفهان بودند و وجود این بزرگان و یا شاگردان آنان به محافل درس و بحث اصفهان رونق خاصی بخشیده بود.» (12)
البته در این مدارس و محافل پر فیض علمی، دانش ها و مباحث متعددی مطرح بود. «حوزه های طلبگی قدیم تنها به فقه و اصول خلاصه نمی شد، بلکه در کنار این دو، علومی دیگر از قبیل تفسیر، اخلاق، طب، ریاضیات، نجوم و فلسفه در آن رایج بود و تدریس می شد. حوزه ی اصفهان اساتید فرید و همه فن حریفی داشت که به خوبی از تدریس این علوم در کنار فقه و اصول برمی آمدند؛ اساتیدی که هم مجتهد بودند و هم در این علوم صاحب نظر. از آنها [افرادی] مانند مرحوم آخوند کاشی، جهانگیرخان قشقایی، ... [را می توان نام برد] که [همه جزء] نوادر و سرآمد اقران خود بودند.» (13)
از جمله علت های درخشش حوزه ی اصفهان، به جز وجود اساتید پرمایه و حوزه های درسی خوب، به گفته ی آیت الله شیخ عباسعلی ادیب رحمه الله، وجود مدیریت خوب آن، پیش از روی کار آمدن رضاخان بوده که ریاست آن را مرحوم حاج آقا نورالله و آقایان مسجد شاهی عهده دار بودند و این باعث گردیده بود که «طلبه های زیادی از اطراف برای ادامه ی تحصیل به اصفهان می آمدند و حوزه، جمعیتی داشت که خوب هم درس می خواندند.» (14)
در کنار این عوامل، آنچه که در این رشد و شکوفایی بسیار مؤثر بوده است، اخلاص، صفا و یگانگی و عامل بودن اکثر عالمان، مدرسان و مربیان حوزه ی این شهر بود، به خصوص دقت در آداب و شرایع و متخلق بودن به اخلاق حسنه و نیز زندگانی ساده، بی پیرایه و زهد و در یک کلمه به تعبیر حضرت امام خمینی رحمه الله در «زی طلبگی» بودن. این موضوع باعث نورانیت و ارتقای علمی و معنوی حوزه ی آن زمان اصفهان بوده است. امثال مرحوم آیت الله حاج میرزاعلی آقا شیرازی و آیت لله حاج رحیم ارباب دست پروردگان آن شکوه معنوی بودند. رضاخان برای اجرای منویات پلید بیگانگان و نشر فرهنگ اجنبی و قطع نفوذ فرهنگ اسلامی تمام تلاش خود را با اتکا به دولت انگلیس انجام می داد و حوزه ی علمیه اصفهان را به آن همه قدمت و عظمت نیز از حرکت انداخت، در حالی که «حوزه علمی اصفهان تا قبل از رضاخان، بسیار گرم و پررونق بود، ولی پس از [آن]، متأسفانه، از آن جوشش و تحرکی که داشت افتاد و برخی از مدارس، از بی کسی به صورت متروکه در آمدند. در عین حال افراد فاضل و ملا در [این] حوزه زیاد بودند.» (15)
اساتید
تربیت و نوع استاد و مربی نیز از مهم ترین عوامل رشد و ترقی شخصیت های مبرّز و سازنده در تاریخ بوده و هست. معمولاً عالمان فرهیخته و وارسته ی اسلامی، خاصه در تشیّع، تحت تأثیر رفتار و سلوک اساتید و مدرسین خود بوده اندو همین موضوع در شکوفایی افرادی مانند مرحوم ارباب بسیار مؤثر بوده است. بهتر این است به معرفی تعدادی از استادان ایشان بپردازیم تا وضعیت حوزه ی علمی اصفهان را در آن زمان بیشتر درک کنیم.
1- میرزا بدیع درب امامی:
از جمله ی آنان یکی مرحوم میرزا بدیع درب امامی (متوفی 1318ه.ق) است. به طوری که نوشته اند: مرحوم میرزا بدیع «واقعاً بدیع الزمان بود، در کمال و به وضع پاکیزگی و استغناء [می زیست] و در دو مسجد طرفین بازارچه و زیر قرب درب امام امامت می نمود، خواص و مقدسین حتی از محلات بعیده، حاضر همه صبح و شب های تعطیل به منبر [رفته و به بیان] مسایل و مواعظ خیلی سهل و روان و پرفایده [می پرداخته است].» (16) ایشان علاوه بر کمالات مذکور، در حسن خط و شعر و ادب نیز شهرت داشته است(17). میرزا بدیع درب امامی مدرس مدرسه ی نیم آورد بود و مخصوصاً در قوانین و شرح لعمه استاد و شرح کبیر، فرائد و متاجر نیز تدریس می نمود و اغلب فضلا و علمای اصفهان در آن زمان از شاگردان وی به حساب می آمده اند. کتب متعددی بر جای گذارده که از جمله ی آن حواشی ای است که بر ریاض المسائل و قوانین نوشته. همان طور که آمد وی شاعر نیز بوده و دیوان شعری هم داشته است. وفات وی به سن شصت و هفت سالگی و محل دفن وی تخت فولاد، تکیه ی میرمحمد شهشهانی می باشد.
2- آقا سیدمحمدباقر درچه ای:
از دیگر اساتید مرحوم ارباب، استوانه ی سترگ دانش و تقوا، اسوه ی فرزانگی و فرهیختگی، یعنی مرحوم آیت الله العظمی آقا سیدمحمدباقر درچه ای (متوفای 1342ه.ق) است. وی از مبرّزترین چهره های فقهی یکصد سال گذشته و از مراجع معظم تقلید بود که شاگردان بسیاری را پرورش داده است. از جمله ی این تلامیذ استاد جلال الدین همایی است که علاون بر استفاده از محضر آقا سیدمحمدباقر از حضور آقای ارباب نیز مدت بسیاری بهره برده است. ایشان در توصیف آیت الله درچه ای آورده است: «آن بزرگ در علم و ورع و تقوا آیت بود عظیم و به حقیقت جانشین پیغمبر اکرم و ائمه ی معصومین سلام الله علیهم اجمعین بود. در سادگی و صفای روح و بی اعتنایی به امور دنیوی گویی فرشته ای بود که از عرش به فرش فرود آمده و برای تربیت خلایق با ایشان همنشین شده است. مکرر دیدم که سهم امام های کلان برای او آوردند و دیناری نپذیرفت با این که می دانستم که بیش از چهار پنج شاهی پول سیاه نداشت. وقتی سبب می پرسیدم می فرمود: «من فعلاً بحمدالله مقروض نیستم و خرجی فردای خود را هم دارم و معلوم نیست که فردا و پس فردا چه پیش بیاید، «و ما تدری نفس مّاذا تکسب غدا». (18) بنابراین اگر سهم امام را بپذیرم، ممکن است حقوق فقرا تضییع شود.» گاهی دیدم چهارصد، پانصد تومان که به پول امروزی چهارصد، پانصدهزار تومان بود برایش سهم امام آوردند و بیش از چند ریال که مقروض بود قبول نکرد. اگر احیاناً لقمه ای شبهه ناک خورده بود، برفور انگشت در گلو می کرد و همه را برمی آورد. و این حالت را مخصوصاً خود یک بار به رأی العین، دیدم. ماجرا از این قرار بود: یکی از بازرگانان ثروتمند، آن بزرگوار را با چند تن از علما و طلاب دعوت کرده بود. سفره ای گسترده بود از غذاهای متنوع با انواع تکلف و تنوّق. آن مرحوم به عادت همیشگی مقدار کمی غذا تناول کرد. پس از آن که دست ها و دهان ها شسته شد، میزبان قباله ای را مشتمل بر مسأله ای که به فتوای سیّد حرام بود. برای امضا حضور آن مرد روحانی آورد. وی دانست که آن میهمانی مقدمه ای برای امضای این سند بوده و شبهه ی رشوه داشته است. رنگش تغییر کرد و تنش به لرزه افتاد و فرمود: «من به تو چه بدی کرده بودم که این زقوم را به حلق من کردی؟ چر این نوشته را پیش از ناهار نیاوردی تا دست به این غذا آلوده نکنم؟» پس آشفته حال برخاست و دوان دون به مدرسه آمدو کنار باغچه ی مدرسه مقابل حجره اش نشست و با انگشت به حلق فرو کرد، همه را استفراغ کرد و پس از آن نفس راحتی کشید (19).
این ورع و مراقبت تنها به این گونه موارد خلاصه نمی شد. چه بسیار مطالب دیگر نیز از قول دیگر شاگردان و یا کسانی نقل گشته که وی را درک کرده و یا مصاحبت آن بزرگمرد را داشته اند. جذبه ی وی به گونه ای بود که «طلاب هراس داشتند که پیش ایشان سخن لغوی بگویند. در مدرسه ای نیم آورد فقه و اصول می گفت و کسانی مانند آیت الله بروجردی به درس ایشان شرکت می کردند. روز شنبه به شهر می آمد و عصر چهارشنبه به درچه برمی گشت؛ که آنجا نماز می خواند و منزل داشت. بیشتر همّش در فقه و اصول بود. حوزه ی درسش گرم بود. صبح ها در مسجد نو درس فقه و اصول می گفت و عصر هم برای افرادی که نبودند یا درست نفهمیده بودند، همان درس را تکرار می کرد.» (20)
به نقل از آیت الله سیدعبدالحسین طیّب رحمه الله در باب جدّیت و نظم مرحوم درچه ای نقل شده است: «من یازده سال، درس خارج آقا سیدمحمدباقر درچه ای، شرکت کردم. در تمامی این مدت، فقط یک بار درس ایشان تعطیل شد. در تعطیلی آن روز هم چاره ای نبود، زیرا یک روز، دروس اول را گفته بود که خبر آوردند، برادر شما آقا سیدمحمدحسین درچه ای فوت کرده است. آقا فرمود: خدا رحمتش کند؛ خواست درس دوم را شروع کند که گفتند: آقا! ایشان وصیت کرده است شما بر جنازه اش نماز بگزارید. از این رو، ناچار شدند و درس را تعطیل کردند. این پشتکاری و تلاش و بهره گیری از لحظه ها و ساعات زندگی، بسیار مایه ی عبرت است.» (21)
3- سیدابوالقاسم دهکردی:
مرحوم آیت الله سیدابوالقاسم دهکردی (1272-1353ه.ق) از دیگر مربیان علمی و عملی آیت الله حاج آقا رحیم ارباب بوده است.
[ایشان در نوجوانی به حوزه ی علوم آل محمد صلی الله علیه و آله روی آورد. در مدرسه ای صدر اصفهان، با علاقه ی بسیار و اخلاصی مقدس، علوم عربی را فرا گرفت. پس از پایان سطح، به همراه فراگیری فقه و اصول، به حکمت و عرفان روی آورد. بیشتر آموزه های حکمی را از حکیم متأله، حاج ملااسماعیل درب کوشکی فرا گرفت. چهار سال در نزد آن استاد بزرگ به فراگیری اسفارملاصدرا پرداخت. آن گاه برای تحصیلات عالیه، فقه و اصول ودیدن اساتید آن، به عتبات عراق هجرت کرد و در حلقه ی شاگردان میرزای بزرگ محمدحسن شیرازی درآمد. سال ها از علوم اخلاق و رفتار وی بهره گرفت تا به مقام اجتهاد نائل آمد. در فقه از شاگردان ویژه ی عالم ربانی، فقیه صمدانی، شیخ زین العابدین مازندرانی بود. سال ها از محضر آن بزرگ بهره مند شد. از محضر پرفیض محقق و فقیه ژرف نگر، میرزا حبیب الله رشتی نیز بهره ها برد. ایشان خود می گوید: اکثر استیناس حقیر در اقتباس معارف و اسرار توحید با عالم ربانی حاج ملافتحعلی سلطان آبادی و زین المجاهدین و سراج طریق السالکین حاج میرزا حسین نوری بود که شیخ او هم در معارف و توحید حاج ملافتحتعلی انارالله برهانه بود در ازمنه ی متمادیه و الحق از آن بزرگوار مستفیض شدم.
او با تهذیب نفس، کشیک دل و پارسایی در عمل به ملکوت انس گرفته بود و مدارج بلندی را طی کرد و با ارتزاق از عالم ملکوت به انظار و افکار بلندی در حکمت و سلوک رسیده بود. [آیت الله دهکردی] انظار و افکار عرفانی و تجربه های سلوکی خویش را در کتابی به نام منبرالوسیله گرد آورد و در این کتاب دستاوردهای عرفانی خود را با عنوان مرقاة و پلکان با ترتیب خاصی نظم و نسق داده است تا راهیان کوی کمال با بهبره بری از آن به مقامات رسند خود ایشان این کتاب را چنین معرفی کرده است: «ان هذه وسیلتی الی ربی فی دینی و دنیای و آخرتی اتبعتیها لنفسی و لمن اقتفی اثری...»؛ این کتاب مرکب عروج من به سوی پروردگار است. سعادت دنیا، بهروزی آخرت و سلامت دین را در عمل بدان می دانم. این را برای خودم و هر آن که از من پیروی کند نوشته ام.
آیت الله سید ابوالقاسم دهکردی مقام های بلندی را طی کرد و مورد عنایت خاصه ی الهی قرار گرفت و با معارف باطنی ولایت آشنا شد. در همان کتاب می نویسد: «پس از آن که با تمام وجودم به خدای روی آوردم در بارگاه الهی انس گرفتم و نفس خودبینم را خدای بین کردم. عقلم در آسمان قدسی به پرواز درآمد. حقیقت یقینی را چشیدم. راه های پر بیم و هراس برایم هموار شد. از فضای کوچک تنگ بینان رستم و گشادگی سینه و وسعت دل پیدا کردم. خداوند عنایت فرمود و حقایق و معارف بلندی را در جانم افکند. این معارف ابعاد وجودی و استعدادهای معطل و راکدم را احیا کرد و گذشته ی عمر را نقد نمود. البته این برکات از کتابخوانی و پر مطالعه ای برنیاید که مرهون «انقطاع الی الله»، تضرّع به درگاه او و تدبیر در آیاتش است». آن بزرگ مرد بر این باور است که نفس ناپاک اگر دانش توحید نیز فرا گیرد بر حجاب هایش افزوده می گردد. طالبان علم پیش و پس از تحصیل علوم باید به تزکیه و تهذیب نفس پردازند. معارف و علوم ربوبی در زمین پاک ثمر دهدو چراغ راه گردد. «تنها راه رسیدن به این مقام پیراستن نفس از فرومایگی ها و کندن آن از دلبستگی به امور فانی و زودگذر و بازداشتن آن از هوس ها و بر فوق دنیا قدم نهادن و در برابر زرق و برق و جذبه های آن زهد ورزیدن و به مقامات اخروی و کارهای جاودانه و شایسته دل بستن است.»
عارف دهکردی تنها راه رسیدن به مقام محمود و درجات معنوی را در تقوا، انس و عمل مستمر به سنت رسول الله و پیروی از راه و رسم و سیره ی هدایت گران خلق: امامان معصوم علیهم السلام می د اند. (22) مسلماً تحت تأثیر چنین شخصتی ملکوتی بر حاج آقا رحیم ارباب و امثال ایشان بسیار نافذ و توصیف ناپذیر است. مدفن این عارف ربانی در زینبیه ی اصفهان است.
4- آخوند کاشی:
آخوندملامحمد کاشی معروف به آخوند کاشی (متوفای 1333ه.ق) از جمله کسانی است که مرحوم ارباب بسیار تحت تأثیر او بوده است. وی در زهدو ریاضت و عرفان و قناعت شهره بود و هنوز حکایت هایی از عظمت روحی و اخلاص معنوی وی بر سر زبانهاست. یکی از شاگردان او مرحوم آقا نجفی قوچانی است که در مدت اقامتش در اصفهان از تأثیرات علمی و عملی آخوند بی بهره نبوده است. همو می نویسد: «همیشه پیش از درس به قدر یک ربع ساعت موعظه و نصیحت می نمود که خیلی مؤثر واقع می شد به طوری که مصمم می شدیم بالکلیه از دنیا و مافیها صرف نظر نموده، متوجه آخرت گردیم.» (23) و خود نیز مصداق واقعی وارستگی بود چنانکه شب ها ذکر «یا سبوح و یا قدوس» او از حنجره اش بند بوده است. یکی از علما می گفت: «در نیمه های شب که یا سبّوح و یا قدّوس آخوند بلند می شد احساس می کردم که درخت ها با او همنوا هستند.» (24)
در بسیاری از مراتب علمی نیز سرآمد بود. «علاوه بر فلسفه، در فقه، اصول، ادبیات و ریاضیات نیز مدرس و استاد و در جمیع این فنون دارای مرتبه ی اجتهاد بود. آخوند کاشی متجاوز از پنجاه سال با عشق و علاقه هر چه تمامتر به تدریس و تعلیم فنون عقلی و نقلی و ترتبیت طالبان مستعد اشتغال داشت. جماعت کثیری از فضلا و علما، خواه در فنون ادبی و خواه در اصول یا ریاضی و فلسفه و کلام، از برکت انفاس قدسیه ی او فیض یاب و از سرچشمه ی افاضاتش سیراب شدند.» (25)
بسیاری از کسانی که بعداً به مقامات عالی علمی و معنوی دست یافتند از جلمه شاگردان آخوند بوده اند که از جمله ی آنان آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی و بروجردی بوده است و در مورد استاد خود فرموده است: «آخوند هم در معقول مجتهد بود و هم در منقول.» (26)
5- میرزا جهانگیر خان قشقایی:
یکی دیگر از اساتید که مرحوم ارباب از خرمن پرفیض دانششان خوشه چیده است، حکیم متأله میرزا جهانگیرخان قشقایی بوده است. برخی از کسانی که با حاج آقا رحیم ارباب معاشر و مأموس بوده اند اعتقاد داشته و دارند که ایشان در بسیاری جهات به شیوه و روش «خان» تأسی نموده بود. از جمله مسأله ی معمم نشدن وی را به تبعیت از خان دانسته اند (27).
از مهم ترین اقدامات قشقایی نشر و توسعه ی فلسفه ی اسلامی در حوزه ی علمیه ی اصفهان است. استاد جلال الدین همایی در این رابطه نوشه است: «جهانگیر خان در اثر شخصیت بارز علمی و تسلم مقام قدس و تقوا و نزاهت اخلاقی و حسن تدبیر حکیمانه، که همه در وجود او مجتمع بود، تحصیل فلسفه را که ما بین علما و طلاب قدیم سخت موهون و با کفر و الحاد مقرون بود، از آن بدنامی به کلی نجات داد و آن را در سرپوش درس فقه و اخلاق چندان رایج و مطلوب ساخت که نه فقط دانستن و خواندن آن موجب ظلالت و تهمت بی دینی نبود، بلکه مایه ی افتخار و مباهات می شد. وی معمولاً یکی دو ساعت از آفتاب برآمده در مسجد جارچی سه درس پشت سر هم می گفت که درس اولش شرح لمعه ی فقه و بعد از آن شرح منظومه ی حکمت و سپس درس اخلاق بود و بدین ترتیب فلسفه را در حشو جوزقند و لوزینه ی فقه و اخلاق به خورد طلاب می داد.» (28)
با توجه به جوی که قبلاً در باب حکمت و فلسفه وجود داشت این تحولی بزرگ محسوب می شد، به طوری که سید حسن مشکان طبسی نیز که از تلامیذ خان بوده آورده است: «آن وحشتی که در زمان حاجی کلباسی از علوم عقلیه داشته اند به مساعی امثال ملاعلی نوری و جهانگیر خان قشقایی فی الجمله به انس تبدیل شده بود... این فکر کم کم توسعه یافت و طرفدارن این علوم زیاد شدند و گوش ها قدری به سنخ استدلال فلاسفه و ریاضیون آشنا شد تا آنجا که پس از سه سال جهانگیرخان از حجره ی مدرسه ی صدر بیرون آمد و در شبستان منظومه درس می گفت و کسی اعتراض نکرد.» (29)
اهتمام او به نشر و توسعه ی فلسفه از حیث دیگری نیز تحسین برانگیز است، زیرا طلوع جهانگیرخان قشقایی در همان زمانی بود که بسیاری از دانشوران فلسفی اصفهان، از جمله میرزا ابوالحسن جلوه و پس از او آقا محمدرضا حکیم قمشه ای، متخلص به صهبا، راهی تهران شده و حوزه ی درس و بحث خود را از این شهر به مدرسه ی دارالشفای تهران منتقل ساخته بودند و در حقیقت آن شور و حال و رونق خاص فلسفی که اصفهان در گذشته داشت تا حدود زیای به افول گراییده بود (30).
البته حکیم قشقایی در سایر علوم نیز دستی داشت. مرحوم خان نیز مانند آخوند جامع فنون عقلی و نظری بود و در هر دو رشته تدریس می فرمود. با این تفاوت که آخوند در ادبیات، ریاضیات، هیأت و نجوم بر خان برتری داشت. در عوض، خان به استادی و مهارت در موسیقی، فن طب و طبیعیات از آخوند ممتاز بود یکی از دلایل این که هر دو استاد، به حقیقت، اهل دین و دانش بودند، نه از قماش جاهلان عالم نما که مصطلحات علمی را وسیله ی تفاخر و تکاثر جاه و مال قرا داده باشند.، این است که به هیچ وقت با یکدیگر رقابت و هم چشمی و منازعات نداشتند، بلکه با یکدیگر با کمال رعایت احترام، مودّت، صفا و یکانگی رفتار می کردند و در ترویج و بزرگداشت یکدیگر اهتمام می ورزیدند.» (31) اخلاق، رفتار و حسن سلوک مرحوم جهانگیرخان نیز به گونه ای بود که به قول شاگردان و اصحاب فهمیده و برگزیده اش، مصداق انسان کامل بود. (32) سعه ی صدر و وسعت نظر او به حدی بود که وی به عنوان شخصی مورد وثوق خاص و عام بود و تا آنجا که شرع و دیانت روا می داشت عفو می فرمود و سعی بر آن داشت از درجه ی اول با تبلیغ و موعظه ارشاد و هدایت فرماید و تا جایی که ممکن بود با نصیحت کارسازی می فرمودند. در این مورد آورده اند: «اگر شارب مسکری یا فاعل منکری را شبانه به مدرسه آورده برای اجرای حد، آن مرحوم می فرمود حبسش کنید تا به هوش آید. بعد خود نیمه شب رفته، او را رها و از مدرسه بیرونش برده و با اندرز حکیمانه به راه راستش [می] آورد.» (33)
رابطه ی متقابل استاد جهانگیر خان قشقایی با شاگردش آیت الله ارباب بسیار جالب و اخلاقی بوده که در این مورد نیز مطالبی را نقل کرده اند. موضوع اخلاق و معنویت در آن روزگار حوزه ی اصفهان طوری بود که مرحوم آقای ارباب در توصیف دو تن از اساتید آن حوزه، یعنی حاج میرزا هدی و حاج میرزا جمال کلباسی (پسران مرحوم میرزا ابوالمعالی) فرموده بود: «این دو برادر به ملک اشبهند تا به انسان.» (34)
6- حاج آقا منیر بروجردی:
حاج آقا منیر احمدآبادی (بروجردی) (1269-1342ه.ق) نیز از استادان فقهی به نام آن زمان اصفهان و یکی دیگر از اساتید آیت الله حاج آقا رحیم ارباب بوده است. او از بزرگان فقهای مجتهدین و محققین عصر خود محسوب می شده است. حاج آقا منیر پس از طی علوم مقدماتی در زادگاهش بروجرد، به اصفهان آمد و به درس حاجی شیخ محمدباقر مسجدشاهی حاضر شده و مدتی نیز در سامرا درس میرزا محمدحسن شیرازی (میرزا بزرگ) را درک نموده و سپس به شهر اصفهان مراجعت و با کمال عزت و نفوذ بین خواص و عوام می زیسته و در مسجد ایلچی اقامه ی جماعت و در منزل تدریس می نموده [است]. ایشان در علم رجال و درایه خصوصاً احاطه ی کامل داشته و کتب متعددی نیز تألیف نموده که بیشتر آنها در فقه و ادبیات عرب است. مدفن وی تخت فولاد و تکیه ملک است. (35)
7- آقا سیدمحمد کلیشادی:
بی مناسبت نیست در اینجا از آقا سیدمحمود کلیشادی (متوفی 1324ه.ق) معروف به سیّد معنی گوی که مرحوم ارباب قسمت عمده ی ادبیات (معنی و مطوّل را) که نزد وی خوانده است یاد شود. آقا سید محمود از مدرسین بنام و معروف ادبیات آن زمان در اصفهان و محل تدریس وی مدرسه ی شاهزاده ها (معروف به شازده ها) بود که اکنون اثری از این نهاد آموزشی که محل رشد و نمو و تدریس بسیاری از عالمان و حکما چون محمدجواد آدینه ای بوده است وجود ندارد. آقا محمود کلیشادی، علی رغم تبحر خاصی که در بیان و تدریس کتب نحوی داشته است، تألیفاتی نیز بر جای گذاشته است که بیشتر آنها در ادبیات عرب، خاصه نحو؛ بوده است (36)
پی نوشت ها :
1. مجموعه ی ارباب معرفت، ص 125 و 126.
2. همان، مقاله ی دکتر حمید ارباب، ص 68.
3. همان.
4. مقاله ی «ارباب معرفت»، از نگارنده ی مقاله ی حاضر (محمدحسین ریاحی) روزنامه ی اطلاعات، 1374/9/18
5.خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 538.
6. روضات الجنات، ج 5، ص 45.
7. ر.ک: حوزه های علمیه شیعه در طول تاریخ، ص 372.
8. آئین فرزانگی، ج 2، ص 104، مقاله ی محمدحسین ریاحی.
9. حوزه، ش 18، ص 41، مصاحبه با مرحوم آیت الله شیخ احمد فیاض.
10. حوزه، ش 58، ص 52، مصاحبه با مرحوم آیت الله سیداسماعیل هاشمی.
11.حوزه، ش 26، ص 24، مصاحبه با مرحوم آیت الله شیخ عبدالجواد جبل عاملی.
12. حوزه، ش 26، ص 24، مصاحبه با مرحوم آیت الله شیخ عباسعلی ادیب.
13. حوزه، ش 15، ص 28.
14. حوزه، ش 26، ص 29.
15. حوزه، ش 47، ص 38، مصاحبه با مرحوم آیت الله سیدحسن مدرس هاشمی.
16. تذکره القبور، ص 28 و 29.
17. دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 200.
18. لقمان، 34.
19. مقالات ادبی، ج 1، ص 18.
20. حوزه، ش 18، ص 30 و 31.
21. حوزه، ش 35، ص 55، مصاحبه با مرحوم آیت الله شیخ حیدرعلی محقق.
22. حوزه، ش 65، ص 76-73، دستورالعملی از عالم ربانی آیت الله سید ابوالقاسم دهکردی.
23. سیاحت شرق، ص 188.
24. حوزه، ش 53، ص 52.
25. جاویدان خرد، س 3، ش 1، ص 7.
26. حوزه، ش 53، ص 52.
27. مصاحبه ی نگارنده با استاد ارجمند آقای دکتر محمدباقر کتابی، زمستان 1374.
28. تاریخ حکما و عرفای متأخر بر صدرالمتألهین، ص 85.
29. همان، ص 95.
30. ر.ک: جلوه های هنر در اصفهان (مقاله مرحوم استاد محمدمحیط طباطبایی)
31. جاویدان خرد، س 3، ش 1، ص 9.
32. تاریخ حکما و عرفای متأخر بر صدرالمتألهین، ص 85.
33. همان.
34. حوزه، ش 18، ص 36.
35. دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 505.
36. همان، ص 494.