حجاب و عفت:
مرحوم آیت الله سید محمدباقر مجتهد سیستانی (ره) پدر آیت الله سید علی سیستانی تصمیم می گیرد برای تشرّف به محضر امام زمان (عج) چهل جمعه در مساجد شهر مشهد زیارت عاشورا بخواند. در یکی از جمعه های آخر، نوری را از خانه ای نزدیک به مسجد مشاهده می کند. به سوی خانه می رود می بیند حضرت ولی عصر امام زمان (ع) در یکی از اتاق های آن خانه تشریف دارند و در میان اتاق جنازه ای قرار دارد که پارچه ای سفید روی آن کشیده شده است. ایشان می گوید هنگامی که وارد شدن اشک می ریختم سلام کردم، حضرت به من فرمود: «چرا اینگونه به دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمّل می شوی؟! مثل این باشید- اشاره به آن جنازه کردند- تا من بدنبال شما بیایم!»
بعد فرمودند: «این بانویی است که در دوره کشف حجاب- در زمان رضا خان پهلوی- هفت سال از خانه بیرون نیامد تا چشم نامحرم به او نیفتد.» (1)
رعایت حلال و حرام در زندگی
یکی دیگر از نگرانی های امام زمان (ع) بی توجهی مردم به حلال و حرام است. یکی از دانشمندان مدت ها در آرزوی زیارت حضرت مهدی (عج) بود، برای رسیدن به این هدف زحمت های فراوان کشید از جمله علم جفر آموخته و چلّه نشینی کرده و چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله رفته بود. اما هر چه می کوشید راه به جایی نمی برد تا به او گفتند: دیدار امام زمان (ع) برای تو ممکن نیست مگر در فلان شهر. او حدود 37 روز در آن شهر می ماند تا در بازار آهنگرها کنار دکان پیرمردی قفل ساز هنگامی به محضر امام زمان (ع) شرفیاب می شود که آن حضرت در کنار پیرمرد قفل ساز نشسته و با او گرم گرفته بودند و سخن می گفتند. در همین حال می بیند پیرزنی ناتوان و قد خمیده ،عصا زنان آمده و با دست لرزان قفلی را نشان داد و گفت: «برای رضای خدا این قفل را به مبلغ سه شاهی از من بخرید. من سه شاهی پول نیاز دارم.» پیرمرد با کمال سادگی گفت: «این قفل دو عباسی و هشت شاهی ارزش دارد، من آن را به هفت شاهی می خرم زیرا در معامله دو عباسی بیش از یک شاهی منفعت بردن بی انصافی است.» پیرزن با ناباوری گفت: «من التماس کرده ام اما هیچ کس راضی نشد این قفل را به سه شاهی از من خریداری کند.» سرانجام پیرمرد هفت شاهی پول به آن زن داد و قفل را خرید هنگامی که پیرزن رفت امام عصر (ع) به من فرمود: «آقای عزیز! دیدی؟ اینطور باشید تا ما به سراغ شما بیاییم. چلّه نشینی لازم نیست، علم جفر سودی ندارد، علم سالم داشته باشید و مسلمان باشید. در تمام این شهر من این پیرمرد را انتخاب کرده ام چون دین دارد و خدا را می شناسد، هفته ای بر او نمی گذرد مگر اینکه من به سراغ او می آیم و از او دلجویی و احوال پرسی می کنم.»(2)
بی توجهی شیعیان به امام زمان (ع)
مرحوم حاج محمدعلی فشندی تهرانی می گوید که در مسجد جمکران سیدی نورانی را دیدم با خود گفتم این سید در این هوای گرم تابستانی از راه رسیده و تشنه است ظرف آبی به دست او دادم تا بنوشد و گفتم: «آقا! شما از خدا بخواهید تا فرج امام زمان (ع) نزدیک گردد.» فرمودند: «شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ما را نمی خواهند، اگر بخواهند و دعا کنند فرج ما می رسد.»(3)
اعمال ناپسند و بی توجهی به عرضه اعمال
در تشرّف مرحوم شیخ محمدطاهر نجفی، خادم مسجد کوفه، می فرمایند: «آیا ما شما را هر روز رعایت نمی کنیم؟ آیا اعمال شما بر ما عرضه نمی شود؟ چرا شیعیان برای فرج ما دعا نمی کنند؟»(4)
آقامیرزا محمدباقر اصفهانی می گوید که شبی در خواب گویا مولایم حضرت امام حسن مجتبی (ع) را دیدم که به من فرمودند: «روی منبرها به مردم بگویید که توبه کنید و برای فرج حضرت حجت (ع) دعا نمائید و بدانید این دعا مثل نماز میت واجب کفایی نیست بلکه مانند نمازهای یومیه بر تمام مکلفین واجب است.»(5)
در تشرّف آقا شیخ حسیم سامرایی در سرداب مقدس فرمودند: «به شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را قسم بدهند به حق عمه ام حضرت زینب (ع) که فرج را نزدیک گرداند.»(6)
در تشرّف مرحوم آیت الله حاج سید محمد- فرزند آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی (ره)- امام زمان (ع) فرمودند: «از علایم ظهور فقط علامات حتمی مانده است و چه بسا آنها نیز در مدتی کوتاه به وقوع بپیوندد. شما برای فرج من دعا کنید.»(7)
در تشرّف دیگری که یکی از علماء به محضر امام زمان (ع) پیدا کرده بود آن حضرت فرمودند: «به آنان بگو که برای فرج من دعا کنید تا خدا مرا از زندان غیبت نجات دهد.»(8)
همکاری شیعیان با ظالمان و ستمگران
شیخ عبدالحسین حویزاوی می گوید مردی به نام میرزا احمد رئیس شهرداری نجف اشرف بود، او مرد متدین و خوبی بود که به اجبار او را شهردار کرده بودند. شبی در عالم رؤیا به محضر امام زمان (ع) مشرّف شدن و دیدم که رئیس شهرداری نجف نزد ایشان حاضر است حضرت با تندی به او فرمودند: «چرا داخل شغل حکومتی شدی و اسم خود را در زمره آنها محسوب داشتی؟» بعد مطلبی فرمودند که آن مرد متوجه نشد من خواستم گفته حضرت را به او بفهمانم. گفتم حضرت بقیه الله (ع) می فرمایند: وَ لا ترکَنُوا اِلی الّذین طَلَمُوا فَتَمّسکُمُ النّار؛ یعنی، به سوی ستمگران میل نکنید به آنان تکیه ننمایید که موجب می شود آتش شما را فرا گیرد.» وقتی این جمله را گفتم، حضرت رو به من کرد و فرمود: «پس تو چرا مدح می کنی؟» عرض کردم: «تقیه می کنم.» حضرت دست مبارک را به دهان گذاشتند و به عنوان انکار سخن من با تبسم فرمودند: «تقیه! تقیه! تقیه!- یعنی تو از روی خوف و تقیه مدح نمی کنی- هفت روز بیشتر از عمر تو باقی نیست فردا برو و مُهر حکومتی را رد کن.»(9)
تحصیل معارف از طریق غیر مشروع
امام زمان (ع) می فرماید: «طَلَبُ المَعارِف مِن غَیرِ طَریقَتِنا اَهلَ البَیتِ مُساوِقُ لِلاِنکارِنا؛ یعنی، بدست آوردن معارف جز از طریق ما خاندان پیغمبر (ص) مساوی با انکار ماست.»(10)
گناه شیعیان
امام زمان (ع) می فرمایند: «نادان ها و کم خردان شیعه و کسانی که به اندازه پر و بال پشه دین ندارند- با رفتار و گفتار ناشایست خود- ما را آزار می دهند.»(11) امام زمان (ع) می فرمایند: «به خدا پناه می برم از کوری بعد از بینایی و از گمراهی بعد از هدایت.»(12)
پرهیز از تصرف اموال معصوم (ع)
از توقیع شریفی که به وسیله ی نایب دوّم ابوجعفر محمد بن عثمان از امام عصر (ع) رسیده است، آن حضرت در مورد خمس که باید به فقیه جامع الشرایط پرداخت شود، می فرماید: «کسی که آنچه را از اموال ما در دست او است حلال می داند و بدون اجازه ما در آنها تصرف می کند، همانند تصرفی که در مال خود می کند، ملعون است و در روز قیامت از دشمنان ما محسوب می گردد.»(13)
امام زمان (ع) در توقیع شریفی می فرمایند: «هر کس در اموال مربوط به ما تصرف کند و بخورد، بدرستی که آتش را در شکم خود وارد کرده است و به زودی در آتش افروخته وارد خواهد شد.»(14)
ایشان می فرماید: «وقتی برای هیچ کس جایز نباشد که در مال دیگران بدون اجازه آنان تصرف کند چگونه این کار در مال ما جایز می شود؟»(15)
در توقیع دیگر می فرماید: «لعنت خداوند و ملائکه و تمامی مردم بر کسی که یک درهم از مال ما را حلال بداند و در آن تصرف کند.»(16)
نقل از سایت فاظمیون قم
رهبر انقلاب با انتقاد از عده ای ساده لوح یا دارای غرض که از پیشنهاد امریکا ابراز خوشحالی می کنند افزودند: مذاکره با امریکا مشکلی را حل نمی کند چرا که آنها در 60 سال اخیر به هیچیک از وعده های خود عمل نکرده اند. |
ابتدا با نگاهی گذرا به سیاست های اخیر آمریکا در مورد مذاکره با ایران، میپردازیم.
با به روی کار آمدن وزیر امور خارجه جدید آمریکا و این که او به چهره ای ایران دوست معروف است (البته به ظاهر ) او نیز در سخنرانیهای رسمی خود علاقه اش را برای گفت و گوی مسقیم اعلام کرده و نیز به طور مستقیم از چند روز پیش دور جدید تحریم های همه جانبه را نیز آغاز نمودند!
از سوی دیگر با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری و یاد آوری وقایع سال88 با تلفیق این وقایع بیم از آن میرود تا میرحسینی دیگر و این بار با علم کردن مشکلات اقتصادی مردم که ناشی از تحریم هاست، انگشت اتهام را به سوی حکومت نشانه برود و مستقیما رهبر را باعث این تحریمها بیان نماید،و درخواست صدور مجوز گفت و گو با آمریکا را از رهبر نماید.از این رو بود که بر آن شدیم با کنکاشی در فرمایشات اخیر رهبر عزیزمان ،کلید هایی برای این موضوع بیابیم که به شرح زیر است:
آنها می خواهند به دنیا بگویند حسن نیت دارند اما کسی حسن نیتی نمی بیند .
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به پیشنهاد 4 سال قبل امریکا برای مذاکره خاطرنشان کردند: همان موقع تأکید شد که ما پیش داوری و قضاوت نمی کنیم و منتظریم عمل آنها را ببینیم اما در این چهار سال جز ادامه توطئه ها، کمک به فتنه گران و حمایت از تروریستهایی که دانشمندان ملت ایران را ترور کردند چیزی مشاهده نشد.
حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: شما به قول خودتان تحریم های فلج کننده می گذارید تا ملت را فلج کنید آیا این نشان دهنده حسن نیت است یا سوء نیت؟
دیدار فرماندهان و جمعی از کارکنان نیروی هوایی ارتش با فرمانده کل قوا19/11/91
مذاکره در سایه تهدید مذاکره نیست.
آمریکا نه مثل یک مذاکره کننده معمولی وارد میدان نمیشود،مثل یک ابر قدرت وارد میدان مذاکره میشود.ما با یک چهره ابر قدرت مذاکره نمیکنیم.ابر قدرتی را کنار بگذارید ،تهدید را کنار بگذارید ،تحریم را کنار بگذارید ، برای مذاکره یک هدف و نهایت شخصی فرض نکنند که باید مذاکره به آنجا برسد.
جمهوری اسلامی زیر بار این فشار ها نخواهد رفت .به زور گویی متوصل نشوند از نردبان ابر قدرتی که نردبان پوسیده ای است پایین بیایند اشکالی ندارد!
10/8/91 در جمع دانشجویان ودانش آموزان
رهبر انقلاب افزودند: مذاکره هنگامی معنا پیدا می کند که دو طرف با حسن نیت، با شرایط برابر و بدون قصد فریب گفتگو کنند به همین علت «مذاکره برای مذاکره»، «مذاکره به صورت تاکتیکی» و پیشنهاد مذاکره برای فروختن ژست ابرقدرتی به دنیا، حرکتی حیله گرانه است.
حضرت آیت الله خامنه ای تأکید کردند: من دیپلمات نیستم، انقلابیم به همین علت صریح، صادقانه و قاطعانه حرف می زنم: پیشنهاد مذاکره وقتی معنا دارد که طرف حسن نیت خود را نشان دهد.
ایشان به امریکایی ها خاطرنشان کردند: اسلحه را مقابل ملت ایران می گیرید و می گویید یا مذاکره یا شلیک می کنیم! اما بدانید فشار و مذاکره با هم سازگار نیست و ملت مرعوب این چیزها نخواهد شد.
دیدار فرماندهان و جمعی از کارکنان نیروی هوایی ارتش با فرمانده کل قوا19/11/91
1- پیامبر اسلام اول انقلاب فکری و اندیشه کرد.
قبل از اسلام مردم به دور بتها آن هم در خانه کعبه طواف می کردند و اصل طواف و هدف از طواف را فراموش کرده بودند و برائت از دشمنان نیز جزو مناسک آنها نبود.
تشابه این انقلاب با انقلاب اسلامی در این است که،در ایران هم قبل از انقلاب ساواک از صاحبان مجالس تعهد میگرفتند که در مجالس اگر میخواهند از امام حسین(علیه السلام) صحبت شود اما از ظلم یزید نگویند.
2-انقلاب در عمل و رفتار و اخلاق مردم.
مردم در آن زمان قبل از پیامبر به کشته ها و خرافات افتخار میکردند و دختران را زنده به گور میکردند و از این آدمها پیامبر اسلام افرادی چون سلمان،مقداد و ابوذر را تربیت کرد.
که تشابه آن با انقلاب اسلامی در این است که رژیم طاغوت به مغازه ها و بعضی از افراد مجوز شراب فروشی و ایجاد مراکز فحشا میداد وسر کلاس پسران نیمه عریان و سر کلاس دختران مردان فاسد می آوردند که
امام خمینی (ره) همه اینها را اصلاح کرد.
3-انقلاب پیامبر اسلام در بینش.
پیامبر اسلام هدفشان از ایجاد حکومت پیاده کردن دین و قرآن بود واگر حکومت ایجاد نشده بود نمیتوانستند نماز و کلیه احکام را پیاده کنند.
و بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران اسلام را از گوشه خانه ها و مساجد به صحنه جامعه آورد و نقشه دشمنان را که جدایی دین از سیاست بود با شکست مواجه کرد
به کوشش:ابراهیم مجاهدی
الا یا ایها الساقی" عطش بر خیمه باریده |
|
|
|
بیاور جامی از کوثر که شط از شرم خشکیده |
|
زمین پس میدهد خون را ببین سرهای مجنون را |
|
|
|
که روی دستنیزاران ، سر خورشیدتابیده |
|
تو سردمدارطوفانی، امانتدار بارانی |
|
|
|
نه از کج فهمی آب است اگراین را نسنجیده… |
|
که هفتاد و دو دریا را، در آغوشت نمیبیند |
|
|
|
و طغیان کرده از وقتی،عطش را درتو فهمیده |
|
فرات از شرم مینالد ولی همواره می بالد |
|
|
|
که دستان سبکبارتو را یکبار بوسیده |
|
غروب و چشم بدخواهان، نگاه ابریات غرّان |
|
|
|
دعایت دود اسفندی، که در هر خیمه پیچیده |
|
پس از فصل عبوراز تو، غزل بوده مرور از تو
خـدا در قطعـهی نابی، تـو را عباس نامیده
ز محمودی
امام حسین(علیه السلام) پس از تنظیم صفوف لشکر خود، سوار بر اسب شد و مقدارى راه از خیمهها فاصله گرفت، آنگاه در مقابل لشکر عمر با صداى بلند و رسا به آنان چنین فرمود:
ایها الناس! حرف مرا بشنوید، و در جنگ و خونریزى عجله مکنید تا من وظیفه خود را که موعظه و نصیحت شما است انجام دهم، و تا علت آمدنم را به این سرزمین توضیح دهم، اگر به سخنم گوش دادید و عذر مرا پذیرفتند و با من از در انصاف و عدل وارد شدید معلوم مىشود راه سعادت و خوشبختى را دریافتهاند و دلیلى براى جنگ با من نخواهید داشت، لکن اگر عذرم را بپذیرفتید و از در انصاف و داد و با من وارد نشدید آنگاه مىتوانید همه دست به دست هم بدهید و بدون مهلت تصمیم باطلتان را اجرا کنید ولى در این صورت دیگر امر بر شما مشتبه نمانده است، و پشتیبان من آن خدایى است که قرآن را نازل کرده و یار و یاور نیکوکاران است.
چون سخن امام به اینجا رسید، صداى گریه و شیون از بعضى زنان و اطفال که صداى امام را مىشنیدند بلند شد. لذا امام (علیه السلام) سخن خود را قطع کرد و به حضرت ابوالفضل و على اکبر دستور داد بروید زنها را ساکت کنید، به خدا قسم هنوز گریههاى بسیارى در پیش دارند فلعمرى لیکثر بکاؤهن.
چون زنان و کودکان آرام شدند، امام (علیه السلام) دوباره شروع به سخن کرد و پس از حمد و سپاس خداى تعالى و درود بى پایان بر محمد و آلش، و بر فرشتگان و همه پیامبران چنین فرمود:
حمد و سپاس خداى را که دنیا را محل فنا و زوال قرار داد، دنیا اهل خود را تغییر مىدهد و آنان را دگرگون مىسازد، مغرور کسى است که گول دنیا را بخورد و بدبخت کسى است که شیفته و فریفته آن بشود، مردم! دنیا گولتان نزند که هر کس با او اعتماد کند نا امیدش مىسازد، و هر کس به او چشم طمع نزند بورزد مأیوس و ناامیدش مىکند، من شما را بر امرى مىبینم هم پیمان شدهاید که خشم خدا را بر ضد خود برانگیختهاید، و بواسطه آن خداوند از شما اعراض کرده و غضبش را بر شما روا داشته و رحمتش را بر شما را حرام کرده است. چه نیکو پروردگارى است خداى ما، و چه بد بندگانى هستید شما، شماایکه به فرمان او اقرار کرده و به پیامبرش محمد(صلى الله علیه و آله و سلم) ایمان آوردید و سپس براى کشتن اهل بیت و فرزندانش یورش بردید، شیطان بر شما مسلط شده است تا خداى بزرگ را فراموش کردهاید، ننگ بر شما و بر هدف شما، ما براى خدا آفریده شدهایم و به سوى او برمى گردیم.
پس از بیان فوق افزود: اینان مردمى هستند که پس از ایمان به کفر گرائیدند (و چون بخود ستم کردهاند) از رحمت خدا دور باد این قوم ستمگر. در این قسمت از خطبه، امام علت و ریشه انحراف مردم را بررسى مىکند و به آنان گوشزد مىکند که شما به خاطر طمع دنیا و وعدههایی که به شما دادهاند حاضر شدید کمر به قتل فرزند پیغمبر ببندید. و خلاصه زرق و برق دنیاست که موجب شقاوت و بدبختى انسان مىشود.
قسمت سوم خطبه امام (علیه السلام) در روز عاشورا:
اى مردم! به من بگوئید من چه کسى هستم؟ آنگاه بخود آئید و خویشتن را نکوهش کنید، و ببینید آیا کشتن و هتک حرمت من براى شما جایز است؟ مگر من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ مگر من فرزند وصى و پسر عموى پیغمبر شما نیستم؟ مگر من پسر کسى نیستم که او پیش از همه مسلمانان ایمان آورد؟ و پیش از همه، رسالت پیامبر را تصدیق کرد؟
آیا حمزه سید الشهداء، عموى پدر من نیست؟
آیا جعفر طیار عموى خود من نیست؟
مگر شما سخن پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) را درباره من و برادرم نشنیدهاید که فرمود: این دو، سروران جوانان اهل بهشتند؟ اگر سخنان مرا تصدیق مىکنید، اینها همه حقند و کوچکترین خلاف واقعى، در آنهانیست، زیرا هنوز در طول عمر خود از آن روزى که فهمیدهام خداوند بر دروغگویان غضب کرده و دروغ را به خودش برمىگرداند، هرگز دروغ نگفتهام.
و اگر گفتارم را باور ندارید، اینک هنوز برخى از صحابه رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در قید حیات هستند، مىتوانید از آنها بپرسید، از جابر بن عبدالله انصارى، ابو سعید خدرى، سهل بن سعد ساعدى، زید بن ارقم، انس بن مالک از اینان بپرسید اینها همه سخنان پیغمبر را درباره من و برادرم از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) شنیدهاند و بدانید همین یک جمله مىتواند مانع شما گردد تا دست از کشتن و ریختن خون من بردارید.
در این هنگام شمر متوجه شد ممکن است سخنان امام (علیه السلام) در روحیه افراد لشکر، مؤثر واقع شود و آنان را از جنگ بازدارد، خواست کارى کند تا سخنان امام قطع شود لذا با صداى بسیار بلند فریاد زد و گفت: او خدا را روى یک کلمه عبادت مىکند و نمىداند چه مىگوید؟
حبیب بن مظاهر خطاب به شمر گفت: به خدا قسم من مىبینم که تو خدا را بر هفتاد حرف مىپرستى و من شهادت مىدهم تو راست مىگویى که چیزى نمىفهمى که او چه مىگوید، خداوند قلب تو را مُهر و مُوم کرده است.
حبیب مظاهر نیز از طرف یاران امام حسین (علیه السلام) به او پاسخ داد که:
و الله انى اراک تعبد الله على سبعین حرفاً و أنا أشهد انک صادق ما تدرى ما یقول قد طبع الله على قلبک! به خدا قسم تو در گمراهى سخت و دشوارى بسر مىبرى و تو راست میگوئى که سخن او را نمىفهمى زیرا خداوند قلب تو را مهر و موم کرده است.
پس از آنکه حبیب جواب او را داد، امام سخن خود را ادامه داد و فرمود:
اگر در گفتار پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) درباره من و برادرم شک دارید آیا در این واقعیت هم شک دارید که من فرزند دختر پیغمبر شمایم؟! به خدا قسم در تمام دنیا، نه در میان شما، و نه در غیر میان شما از من، پیغمبر فرزندى ندارد، واى بر شما، آیا کسى را از شما کشتهام که در مقابل خون او مىخواهید مرا بکشید؟ آیا مال کسى را حیف و میل کردهام؟ یا براحتى بر کسى وارد ساختهام که مىخواهید مجازاتم کنید؟
در مقابل گفتار امام هم سکوت کردند و کسى جوابى نداشت، لذا امام به چند نفر از افراد ناشناس که در لشکر عمر سعد بودند و برایش دعوتنامه نوشته بودند خطاب و فرمود:
اى شبث بن ربعى! و اى حجار بن ابجر و اى قیس بن اشعث و اى زید بن حارث! مگر شما نبودید براى من نامه نوشتید که: میوه هایمان رسیده، و درختانمان سرسبز و خرم شده، در کوفه بر لشکریانى مجهز و آماده به خدمت وارد خواهى شد (در انتظار تو دقیقه شمارى مىکنیم!)؟!
این افراد در برابر سخنان امام پاسخى جز انکار نداشتند و لذا گفتند:
ما چنین نامهاى به تو ننوشتهایم (فقالو: لم نفعل).
امام (علیه السلام) که با انکار آنان روبرو شد با تعجب و شگفتى فرمود:
سبحان الله، بلى والله لقد فعلتم عجبا! چگونه منکر مىشوید به خدا قسم شما براى من نامه نوشتید.
آنگاه فرمود: اگر هم اکنون از آمدنم ناخشنودید؛ بگذارید به هر جایى از دنیا که أمن و آرام باشد، بروم.
در اینجا قیس بن اشعث گفت: یا حسین! چرا با پسر عمویت بیعت نمىکنى؟ با تو به دلخواهت رفتار خواهد کرد و کوچکترین ناراحتى متوجه تو نخواهد شد.
امام (علیه السلام) در جواب قیس فرمود: تو هم مثل برادرت هستى، مىخواهى مردان بنى هاشم بیش از خون مسلم بن عقیل را از تو انتقام بگیرند؟ لا والله لا اعطیهم بیدى اعطاء الذلیل و لا أفر فرار العبید نه به خدا قسم، نه دست در دست آنان مىگذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ با دشمن فرار خواهم کرد. پس از آن آیه قرآن را که داستان موسى را در برابر لجاجت فرعونیان نقل میکند قرائت فرمود:انى عذت بربى و ربکم أن ترحمون... من به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه مىبرم که گفتار مرا قبول نمىکنید، پناه مىبرم به پروردگار خود و پروردگار شما از هر شخص متکبر و سرکشى که بروز ایمان نمىآورد.
در این هنگام سخن امام به پایان رسید، شتر خود را خواباند و به عقبه بن سعمان فرمود آن را عفال کند.(1)
پی نوشت:
1- در تاریخ طبرى، ج 7، ص 331 طبع لیدن نوشته است: در همین حال سپاه عمر سعد بر او یورش بردند و دور حسین بن على را احاطه کرده و او را مانند حلقه انگشترین در میان خود گرفتند.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منبع:
مقتل مقرم، سید عبدالرزاق مقرم (ره)، مترجم: عبدالرحیم عقیقى بخشایشى
زمان: پنج شنبه نهم محرم الحرام 61 هجری
شمر خود را به خیام امام حسین(علیه السلام) رسانده، ضمن صدا کردن حضرت عباس و دیگر فرزندان ام البنین، می گوید: «برای شما از عبیدالله امان نامه گرفتم» آنها متفقاً گفتند: «خدا تو را و امان نامه تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟»
امام حسین(علیه السلام) توسط حضرت عباس از دشمن یک شب را برای نماز، راز و نیاز با خدا و تلاوت قرآن مهلت می گیرد.
حفر خندق در اطراف خیام برای مقابله با شبیخون دشمن و قطع کردن راه ارتباطی دشمن با خیام از سه طرف - که فقط از یک قسمت ارتباط برقرار باشد – و یاران امام در آنجا مستقر بودند. این تدبیر امام (علیه السلام) برای اصحاب بسیار سودمند بود، گروهی از لشکر عمر بن سعد به سپاه امام (علیه السلام) می پیوندند.
سخن امام حسین (علیه السلام) خطاب به دشمن:
وای بر شما! چه زیانی می برید اگر صدای مرا بشنوید؟! من شما را به یک راه راست می خوانم، اما شما از همه فرامین من سر باز می زنید، چرا که شکم های شما از مال حرام پر شده و بر دل های شما مُهر شقاوت زده شده است .
کربلا
زمان: جمعه دهم محرم الحرام61 هجری
امام حسین(علیه السلام) با یارانش نماز صبح را به جماعت خواند و سپس با آنها چنین سخن گفت: «... خدا به شهادت من و شما فرمان داده است. بر شما باد که صبر و شکیبایی را پیشه خود سازید.»
حضرت "زهیر بن قیس" را فرمانده راست سپاه، و حبیب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش عباس(علیه السلام) سپرد. گرچه سپاه دشمن به خیمه ها نزدیک می شد، ولی حضرت تیری نینداخت چون می فرمود: دوست ندارم که آغازگر جنگ با این گروه باشم.»
عمر بن سعد تیر را بر کمان نهاده و به سوی یاران امام انداخت و گفت: گواه باشید که اول کسی بودم که به سوی لشکر حسین تیر انداختم!
سپس سپاهیان عمر بن سعد تیر بر کمان نهاده و از هر طرف یاران امام حسین(علیه السلام) را نشانه رفتند. امام(علیه السلام) فرمود: «یاران من! بپاخیزید و به سوی مرگ (شهادت) بشتابید، خدا شما را بیامرزد.»
در حمله اول چهار تن شهید شدند و سپس یاران باقی مانده هر کدام به نوبت به تنهایی به میدان رزم شتافته و به شهادت می رسیدند و بعد از آنها نوبت به خاندان بنی هاشم رسید و آنها نیز شربت شهادت را نوشیدند.
امام حسین(علیه السلام) که یکه و تنها مانده بود، نگاهی به اجساد مطهر شهدا کرده و آنها را صدا می کرد. حضرت برای وداع آخر به سوی خیمه ها آمد، آنگاه در حالی که شمشیرش را از غلاف بیرون آورده بود در برابر دشمن قرار گرفت و جنگ نمایانی کرد. دشمن از هر طرف وی را محاصره نمود، ناگاه تیری سه شعبه به قلب مبارکش اصابت کرد و در حالی که یکصد و چند نشانه تیر و نیزه بر پیکرش بود، نقش بر زمین گشت و روح مبارکش به ملکوت اعلی پیوست. اما شیون زنان، کودکان و حتی فرشتگان الهی بلند شد.
«و سَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَموا اَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ»
زمان: چهارشنبه هشتم محرم الحرام 61 هجری
هر لحظه تب عطش در خیمه ها افزون می شد،
امام حسین(علیه السلام) برادرش عباس را به همراه عده ای، شبانه حرکت داد. آنها با یک برنامه حساب شده، صفوف دشمن را شکسته و مشک ها را پر از آب کردند و به خیمه ها برگشتند.
ملاقات امام حسین(علیه السلام) با عمر بن سعد: حضرت فرمود: «ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می کنی و از خدا هراسی نداری؟» ابن سعد گفت: «اگر از این گروه جدا شوم خانه ام را خراب و اموالم را از من می گیرند و من بر حال افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم.» حضرت فرمود: «تو را چه می شود؟ خدا جان تو را به زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد ... گمان می کنی که به حکومت ری و گرگان خواهی رسید؟ به خدا چنین نیست و به آرزویت نخواهی رسید.»
سخن امام حسین (علیه السلام) با یارانش: ای بزرگ زادگان! صبر پیشه کنید که مرگ جر پلی نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده و به بهشت پهناور و نعمت های همیشگی آن می رساند.